شکوفه ی بهار نارنج ... بهدادشکوفه ی بهار نارنج ... بهداد، تا این لحظه: 12 سال و 1 ماه و 11 روز سن داره

خاطرات من و باباش...!

یادداشت 25 مامانی

1390/1/10 1:36
نویسنده : نانا
181 بازدید
اشتراک گذاری

عزیز دلم

قبل از هر چیز از همه دوستای گلی که بهم پیشنهاد عیدانه دادن ممنونم

دیشب بابایی که ازکارش برگشت با اینکه خسته بود ولی گفت که بریم خونه خاله جونت عیددیدنی ... (نگو چقدر دیر چون خاله جون اینا نبودن و تازه ازسفر برگشتن  )

منم فوری شام رو حاضر کردم تا بخوریم بریم ... قبل از اومدن بابایی به فکرم رسید که دوباره تخم مرغ رنگی درست کنم ( با اینکه دوستای خوبم برام پیشنهادای جالبی کامنت گذاشتن ولی من بازم گیر دادم به تخم مرغ !!!! ) اما اینبار نشستم و با حوصله تخم مرغا رو خالی کردم و توشون پنبه گذاشتم که مثل قبلیها خراب نشن ... تا همینجاشو آماده کرده بودم که بابایی رسید و قرار شد بریم خونه خاله

تا بریم و برگردیم ساعت 12 شده بود .... بابایی رفت بخوابه ولی من خوابم نمیومد ... پس نشستم به آماده کردن تخم مرغا ... اول رنگشون کردم بعد روشون عکس چسبوندم و یه کمی هم با ماژیک پفی روشون طرح کشیدم .... خوشگل شدن ولی اون قبلیها باحالتر بود .... 3 تا دخترونه 3 تا پسرونه ... بگو ماشالله

اگه بدونی با چه ذوقی نگاشون میکردم وقتی کارم تموم شد !!! اما حیف که بعدش حالم حسابی گرفته شد ....

ساعت 3 بود که داشتم آماده میشدم برای خوابیدن ... دیدم بله ... انگار که این ماه هم از نی نی گولوی من خبری نیست ...  شوکه شدم بودم مامانی ... چون الان وقتش نبود .. اصلا من منتظرش نبودم ...

حالا بماند که اولش یه کم ذوق کردم گفتم حتما علائم حضور عزیزمه ....آخه همه چیزش فرق میکرد ... بدون درد !! زودتر از موعد !!!

سریع رفتم و خوابیدم ...

صبح زود بیدار شدم خبری از پ نبود ... رفتم دوباره خوابیدم که اینبار با صدای زنگ تلفن بیدار شدم .. بابا جونت بود ... وقتی بهش قضیه رو گفتم از روی صداش فهمیدم که چقدر نگران شده ... گفت که هیچکار نکنم و فقط دراز بکشم ... حالشو درک میکنم ... یاد اون وقتی افتادم که منتظرت بودم و زودتر از موعد و تو جا خوابیدن و... همه اون لحظه ها دوباره جلوی چشام بودن ... انگار که همون موقع است ... بعد از تلفن بابایی جلوی تلویزیون خوابیدم و سعی کردم به چیزای بیخود فکر نکنم ... اما انگار نمیشد ... دوست داشتم بابایی زود بیاد خونه ... دلم میخواست کنارم باشه ... از تنها بودنم میترسیدم ...

اگه بدونی که تا وقتی بابایی بیاد چقدر زمان دیر میگذشت ...

نمیدونم چه حسی داشتم ... بیشتر نگران بودم تا ناراحت ... با دکترم هم تماس گرفتم ولی نبود ...

اینقدر نگرانی توی چهرم بود که تا بابایی از در اومد تو ... اخماش رفت تو هم ... که نبینم ناراحت باشی ...حتی قبل از اینکه لباس عوض کنه پیشم نشست و باهام کلی حرف زد تا منم آروم بشم ... ولی منه دیوونه فقط خاطرات تلخ روزای از دست دادنت جلوی چشمم بود ... خدایا چرا همه چیز مثل اونروزاست ؟؟ حتی دلداریهای بابای نینی ....

اینجور وقتا خیلی بهم میریزم مامانی ... میدونم که الکی نگرانم ... میدونم که خداوند هر چیزی که به صلاحم باشه همونو برام پیش میاره ... ولی بازم  ...

بابایی میدونه که اینجور وقتا من کم حرف میشم ... خودش شام رو حاضر کرد و سفره رو چید ... من که میلی به غذا نداشتم ولی یه کم خوردم ...بعدشم بابایی ظرفا رو جمع کرد و شست و چایی هم آورد و دوتایی نشستیم به فیلم نگاه کردن ... بدون هیچ حرفی ... نمیدونم اونم داشت فکر میکرد یا بخاطر من حرفی نمیزد ...

 

الانم که دارم اینارو برات مینویسم بابایی هنوز بیداره ... با اینکه گفت میره بخوابه ولی دیدم که فقط این پهلو اون پهلو میشه و هنوز نخوابیده ...

تا الانم که خبری از پ نیست .... نمیدونم چی بگم ... فقط امیدوارم هر چی پیش میاد خیر باشه ... انشالله

خدایا ... کمکم کن ...

میبوسمت نازنینم 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (5)

خانه ای ساخته ام پر عشق
10 فروردین 90 4:29
سلام
من ادم خنگی نیستما
اما راستش نفهمیدم اینجا چه خبره


اگر از اول وبلاگم رو بخونی حتما متوجه میشی عزیزم
ناشناس
10 فروردین 90 10:44
تو هم به جمع عقده ای های این صفحه پیوستی تو هم کمبودی چیزی داری چقدر بیکاری


شما که بیکار تر از منی !!!!!
سما
10 فروردین 90 12:45
ترا بیتابتر از همیشه

ترا دلتنگتر از همیشه

ترا به التماس می خوانم

آرزوی دور و دیر من!


فکر میکردم صبرم بیشتر از اینا باشه ....
سما
10 فروردین 90 12:48
سلام عزیز دلممممممممم

نارینه جون من فکر می کنم اگه تا حالا پری نیومده اون لک نشونه خود نی نی هستش
یه بی بی چک بگذاری بد نیستا
شاید لقاح انجام شده اون لک رو دیدی
یه امتحان بکن به منم خبر بده عزیزم


میترسیدم امتحان کنم ....
حتما خبرتون میکنم
مامان مانی جون
10 فروردین 90 23:31
سعی کن استراحت کامل کنی حتی اگه بی بی چک منفی بود و پ هم نشدی ممکنه یه چند روزی طول بکشه مثبت و نشون بده زیاد هم ناراحت نباش نی نی های این دوره مثل قدیما الکی نمیان نی نی من هم با کلی ناز اومد


حتما عزیزم ... ممنون از راهنماییت