یادداشت 106 مامانی و نینی گولو
شکوفه ی بهار زندگیم
امروز حسابی خسته شدیم مامانی ... از صبح که رفتیم خونه ی مامان بزرگ تا دختر خاله کارمون رو انجام بده تا همین الان که دارم برات مینویسم مامانی سرپا بوده ....
از صبح دنبال آرایشگاه بودیم ...!! چون آرایشگر مامانی بصورت یهووو آرایشگاهش رو تعطیل کرده !!و دستمون موند توی حنا ... به ناچار رفتیم یه جای دیگه ... اونجاهم کارمون خیلی طول کشید ... نزدیک 2 ساعت ... و شما حسابی خسته شدی ... اما در عوضش مامانی خوشگل و تر تمییز شد !!
بابایی زودتر از ما رسید خونه ... امروز سرکار بود ... تازشم زحمت کشیده بود رفته بود لباسایی که مامانی برای شما خریده بود رو از دوست مامانی تحویل گرفت ...
مامانی برات خرید کرده ... اونم لباسای خوشگل و نااااااااااااااز ... لباسای کوچولو و خوشرنگ ... مبارکت باشه
فرشته ی مامان ... اومدیم خونه و با بابایی شام خوردیم ... بعدشم چایی ... همینجور که داشتیم چایی میخوردیم یهویی چشم مامان افتاد روی فرش و چشمت روز بد نبینه ... دیدم یه ردیف مورچه دارن روی فرش راه میرن !! منم که تا مورچه ببینم خارش میگیرم ... خلاصه ... رد مورچه ها رو گرفتیم ولی دیدم به جای خاصی نمیرسن ... یعنی از پشت کابینت آشپزخونه میومدن تا وسط اتاق و بعد پراکنده میشدن !!!
من که تازه پریروز خونه رو جارو کشیدم ... پس اینا اینجا چی میگن !!
حشره کش آوردم و لونشون رو حشره کش زدم ... البته فقط دوتا پیس !! همونم بابایی نمیذاشت ... ولی میدونی که مامانی تحمل دیدن همچین صحنه هایی رو نداره !! البته دلشم نمیاد که حیوونا رو بکشه .. ولی مورچه روی فرش ... قابل تحمل نیست ...
بعدشم بابایی جارو کشید روی فرشارو ...
تموم خونمون بوی حشره کش گرفته و مامانی داره از بوش خفه میشه ... با اینکه در اتاق رو باز گذاشتم و هود آشپزخونه رو هم زدم و هواکش حمام رو هم روشن کردم ولی بازم بوووووووو میاد ...و من از کرده خودم پشیمانم شدیدا" و بابایی هم با اخم نشسته روبروی مامانی !!! و من حالا فقط نگران شما هستم که حالت خوب باشه !!
این از کارای مفید امروزمون .... الته دو روز قبل هم خیلی مفید بودا ... چون مامانی فقط خواب بود !! صبحونه میخورد و میخوابید ... ناهار میخورد و میخوابید ... بعد از شام هم که دیگه وقت خوابه !!
بابایی مهربون تو این دوروز افسردگی گرفت از دست مامانی !!از بس که مامانی خواب بوده
امروز هم چون کار داشتیم نتونستم بخوابم ...ولی الان خوابم میاد !!
پس بریم بخوابیم ...
عاااااااااااااااشقتم پسرم
امروز 20 هفتت تموم شد(140 روز)