یادداشت 3 مامانی
عروسک کوچولوی من
از دیروز باباییت پیشنهاد داده بود که یه سفر دوروزه بریم مشهد
کلی هم زحمت کشید تا این مامانی تنبل رو راضی کنه !!!!
منم امروز صبح بهش گفتم که آماده رفتنم... قرار شد عصری زودتر از اداره برگرده تا راهی بشیم
همه چیزم خوب پیش رفتا
بابایی زود اومد خونه ... منم از صبح اسباب سفر رو آماده کردم ... شاممونم خوردیم و داشتیم آماده میشدیم که .....
عمه جونت زنگ زد و گفت دختر عمه مریم داره میاد پیشمون !!!
الهی فدای بابایی بشم من که انگار آب یخ ریختن روش... !!!
چقدر خوشحال بود واسه این سفر
اما انگار قسمتمون نبود بریم
الان ۳ ساله که قسمت نمیشه
اینم کار خداست دیگه ... کاریش نمیشه کرد
بالاخره مهمون حبیب خداست !!!!
تو هم که عزیزترین مهمون من و بابایی هستی ....
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی