شکوفه ی بهار نارنج ... بهدادشکوفه ی بهار نارنج ... بهداد، تا این لحظه: 12 سال و 1 ماه و 1 روز سن داره

خاطرات من و باباش...!

یادداشت 3 مامانی

1389/11/4 0:46
نویسنده : نانا
379 بازدید
اشتراک گذاری

عروسک کوچولوی من

از دیروز باباییت پیشنهاد داده بود که یه سفر دوروزه بریم مشهد

کلی هم زحمت کشید تا این مامانی تنبل رو راضی کنه !!!!

منم امروز صبح بهش گفتم که آماده رفتنم... قرار شد عصری زودتر از اداره برگرده تا راهی بشیم

همه چیزم خوب پیش رفتا

بابایی زود اومد خونه ... منم از صبح اسباب سفر رو آماده کردم ... شاممونم خوردیم و داشتیم آماده میشدیم که .....

عمه جونت زنگ زد و گفت دختر عمه مریم داره میاد پیشمون !!! 

الهی فدای بابایی بشم من که انگار آب یخ ریختن روش... !!!

چقدر خوشحال بود واسه این سفر

اما انگار قسمتمون نبود بریم

الان ۳ ساله که قسمت نمیشه 

اینم کار خداست دیگه ... کاریش نمیشه کرد 

بالاخره مهمون حبیب خداست !!!!

تو هم که عزیزترین مهمون من و بابایی هستی ....

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (2)

نسترن
4 بهمن 89 8:32
سلام. وب قشنگی داری. من مشهدم . اگه اومدی حتما پیش منم بیاعزیزم.
لطفا به وبلاگ پسرمنم سری بزن خوشحال میشم


مرسی از بازدیدت عزیزم
سلام مارو به امام رضا برسون
حتما وبلاگتون رو میبینم
التماس دعا
مامان یه فرشته
4 بهمن 89 13:50
سلام عزیزم .........امیدوارم همین روزا قسمتت بشه بری مشهد ............. می شه بیشتر راجب به خودت و نی نی ات توضیح بدی ؟ ممنونم منظورت از مرضیه مرضیه تو پروازی هاست ؟



مرسی از بازدیدتون
انشالله قسمت شماهم بشه عزیزم

من 3 ساله ازدواج کردم و اسال خدا یه نی نی بهم داد ولی تو ماههای اول از دستش دادم ...
این نوشته ها برای کودکمه ... برای امید دادن به خودمه
دیگه نمیدونم چی بگم عزیزم