شکوفه ی بهار نارنج ... بهدادشکوفه ی بهار نارنج ... بهداد، تا این لحظه: 12 سال و 1 ماه و 1 روز سن داره

خاطرات من و باباش...!

یادداشت 62 مامانی

1390/4/16 2:34
نویسنده : نانا
277 بازدید
اشتراک گذاری

شکوفه ی نارنجم

امروز تولد حضرت ابوالفضل بود ... و من چون ارادت خاصی به این بزرگوار دارم امروز همه اعضای خانواده رو به صرف بستنی مجلسی دعوت نمودم ... تو یه بعد از ظهر گرم تابستونی خوردن یه بستنی خنک خییییییلی چسبید ... حتی بابابزرگ که اصلا اهل بستنی و اینجور چیزا نیست هم با لذت تمام بستنی خورد !!

نوش جونشون

امروز خبردار شدم که حامد جون مریض شده ... پسر خالت ... اوریون گرفته ... اونم همراه با تب فراوان ...

مامانش خیلی نگران بود ... از صبح تا حالا چند بار تلفنی باهاش حرف زدم تا یه کم از راه دور دلداریش بدم ... البته سعی میکنم تو این چند روز حتما برم پیشش ... آخه خاله دست تنهاست و عماد جان هم که همبازیش مریضه و مطمئنا حوصلش سر میره ...

امروز صبح رفتم خونه بابابزرگ اینا ..عصر هم بابایی اومد ... نمیدونم چرا وقتی میرم اونجا اینقدر دلم میگیره ... میدونم چرا ... آخه ما خواهرا اگه دوتامون سرمون خونه بابابزرگ جمع میشد زنگ میزدیم و اونایی که نبودن رو هم خبر میکردیم ... بعدشم حیاط رو آب پاشی میکردیم و مینشستیم توی حیاط ... اما این روزا از این کارا نمیکنیم ... هیشکی دلش نمیاد ...فقط هم به خاطر مامان بزرگ ... چون همینکه یاده خاله میافته بیتابی میکنه ...

ما هم سعی میکنیم کمتر آرامشش رو به هم بزنیم ...

قبول دارم که زندگی هممون عوض شده ... ولی زمان میخواد تا بهش عادت کنیم

عزیز دلم ...

فردا بابایی جواب آزش رو میگیره ... کاش همه چیز روبراه باشه ...

دوستت دارم عزیزکم

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (3)

مامان تربچه
16 تیر 90 7:56
سلام خانمم
اعیاد مبارک
انشاالله به حق حضرت عباس همتون آرامش پیدا کنید و زود زود یه نی نی ناز بیاد توی دلت



مرررررسی مامانه تربچه جون ... نی نی من که منتظره اومدن تربچه است ...
سما
16 تیر 90 11:47
سلام عزیز دلم
امیدوارم حداقل یه کم آرومتر شده باشی دوست جونم هر چند هنوز زوده
من به حدی بی تابی کردم که پسرمو از دست دادم که هنوزم قلبم از دوری جفتشون داره می سوزه خدا کنه تو بتونی توکل کنی و به خودت آرامش و صبر بدی
نوش جونتون بستنی
کار خوبی کردی جو رو یه کم تغییر دادی
ان شاا... جواب آز همسری عالی باشه
بوسسسسسسس


ممنونم عزیزم ... خداوند خواهرتون رو رحمت کنه ... انشالله به پدر و مادرم هم صبر بده
مامان شازده کوچولو
16 تیر 90 23:49
سلام نارینه ی مهربون
ان شاالله به وقتش خدا حاجتت رو میده ، من هم برای باردارشدنم نذر آقام ابوالفضل کرده بودم و نتیجه گرفتم ، دعا مبکنم هرآنچه که خیر و صلاحت درش هست خدای مهربونم برات مقدر کنه ، موفق باشی عزیزم


ممنونم مامانه مهربون ... انشالله هر چی صلاحه همون بشه