یادداشت 63 مامانی
شکوفه ی نارنجم
صبح پنجشنبه ... بابایی جواب آزش رو گرفت و از همونجا رفت پیش دکترش ... جواب آزمایش تغییر چندانی نداشت ... یه چیزاییش بهتر بود یه چیزاییش هم بدتر و خیلیهاش ثابت مونده بود ... میدونی آقا دکتر به بابایی چی گفت ؟؟؟ گفت من چرا اینقدر زود بهت گفتم برو آز بده !!!!
جالبه نه ؟؟ دکتر خودش آز بنویسه بعد از کار خودش تعجب کنه !!! این شد که دوباره برا بابایی آز نوشت ... البته واسه دو ماه دیگه ...
عصر پنجشنبه ... همراه خاله ها و دایی و بابابزرگ و مامان بزرگ رفتیم سرخاک ... بعدشم رفتیم خونه بابابزرگ اینا ... زندایی جونت هم اونجا بود ... و دخترش داشت تو اتاق اینور و اونور میدوئید ( اشتباه نکن عزیزم ... دختر داییت هنوز به دنیا نیومده !! ) کنار زندائی نشسته بودم و داشتیم به حرفای بابابزرگ گوش میدادیم که یهو چشمم افتاد به شیکم قلنبه ی زندائی ودیدم که به شدت داره تکون میخوره و کش و قوس میاد ... انگار که دختر دائیت داشت اون تو ورجه وورجه میکرد و زندائی هم مدام چادرشو میکشید روش ... دیگه تمام حواسم رفت به شیکمه زندائی !! ... وای نمیدونی دیدنش چقدر برام لذت داشت ... جل الخالق !!
بعد از صحبتهای بابابزرگ براش اسپند دود کردم ...
البته من این منظره رو زیاد دیدم ... یادمه وقتی خاله معصومه امیر رو باردار بود من دست رو شکمش میذاشتم و امیر هم از اون تو چند تا لگد حواله من میکرد... این قضیه در مورد حامد هم بود ...
دیدنش هم حسه قشنگیه ... چه برسه که بخوای خودت حسش کنی ... ( وای ... دلم غنج رفت )
خلاصه که تا اومدم خونه برا بابایی تعریف کردم که چی دیدم !!
برای دختر دائیت و مامانش آرزوی سلامتی دارم ... انشالله که این ماههای مونده رو هم به سلامتی بگذرونن
دیروز بابایی اداره بود و منم از صبح خونه بابابزرگ بودم ... بابایی بهم زنگ زد و گفت که آقا بهزاد ( بابای امیر و صبورا ) بهش زنگ زده و داره میره پیشش !!! کلی شاخام دراومد ... یعنی با بابایی چکار داشته ؟؟؟ مجبور بودم تا غروب که بابایی میاد خونه صبر کنم .. چون محال بود که از پشت تلفن چیزی بهم بگه ...
البته الانم که دارم برات مینویسم نمیدونم که بابایی و بهزاد چیا بهم گفتن ... چون بابایی بهم نگفت و گفت که یه سری حرفای مردونه بوده !! منم گیر ندادم و گذاشتم تا هر وقت خودش دوست داشت بگه ... یا شایدم نگه !!
عزیز دلم
دلم برات خیلی تنگ شده ....
زودی بیا و یه رنگ و بویی به زندگیم بده