شکوفه ی بهار نارنج ... بهدادشکوفه ی بهار نارنج ... بهداد، تا این لحظه: 12 سال و 1 ماه و 1 روز سن داره

خاطرات من و باباش...!

یادداشت 81 مامانی و نی نی گولو

1390/7/3 20:42
نویسنده : نانا
260 بازدید
اشتراک گذاری

سلام شکوفه ی بهار مامان

خوبی عزیزکم ؟؟

اولش بگم که مامانی یه کم حالش بهتر شده ... چون همین دیشب خواب خاله معصوم رو دیدم ... یعنی اولش دیدم که صبح اولین روز مدرسه شده و من دارم صبورا رو میبرم مدرسه ... بعدشم موقع برگشت داشتم میرفتم خونه خاله معصوم که یهو بابای مهربون بیدارم کرد ...!! منم یه نیم ساعتی همینجور مبهوت توی جام بودم و داشتم به خوابم فکر میکردم ...!! و البته یه کمم حرصم دراومد چون بابای مهربون بد موقع بیدارم کرده بود ...

امروز اولین روز مدرسه ها بود و منم از بس دیشب درباره این چیزا فکر کرده بودم این خواب رو دیدم !! از اول صبح هم به این امید بیدار شدم که عصر میرم دکتر و میتونم دوباره ببینمت ... اما وقتی عصر شد و رفتم پیش دکتر خانوم !!! گفت نه ... سونو نداری !! چون تا آخر هفته باید بری سونو ان تی !!!

الان مامانی ضد حال خورده شدید .... !! ولی خوب اونروزی که برای سونو ان تی برم مفصل نگات میکنم !!! یعنی یکشنبه هفته آینده

تازه وقتی برگشتم خونه و به بابایی گفتم که امروز ندیدمت کلی شاکی شد که چرا !!؟؟؟ ویه نیم ساعتی طول کشید تا توجیه بشه که نمیشه ... برا نینی سونوی زیاد ضرر داره !!!

این از کار امروزمون ...

 چند روزیه که خونه مامان بزرگ هم نرفتم ... یعنی نشد ... یه وقتی حسش نیست ... یه وقتی بابایی حس نداره ... یه وقتی هم تنبلی ... ولی مامان بزرگ نگران شده بود ... امروز زنگ زد و گفت چیزی شده ... نگرانت شدم ... چرا چند روزه نمیای اینجا !! طفلی ... فکرش هزارجا رفته بود ... ولی وقتی گفتم هم من و هم بابایی حالمون خوب خوبه یه کم دلش آروم شد ... خیلی زیادم دلم براش سوخت که چقدر بچه ی بدی هستم که باعث شدم مامانم نگرانم بشه !!!

فرشته ی کوچولوی من ... این اولین پست پاییزیته عزیزکم ...

فصل پاییز رو دوست دارم .. بخاطر باروناش ... اونم بارونای بی موقع !! همیشه از چتر متنفر بودم ... هیچوقت نشد که زیر بارون چتر بدست راه بیافتم تو خیابون ... حاضر بودم مثل موش آبکشیده بشم ولی چتر ... نه !!

این روزا هم دارم به چند تا مسئله فکر میکنم !! یکی اینکه چجوری باید به مامانم و مامان بابایی بگم که باردارم ...!! یه مسئله دیگه هم اینه که از همین الان به بابای مهربون اولتیماتوم دادم که درباره اسم نی نی گولو فکر کن ... دوست ندارم جنسیت نینیم معلوم بشه ولی اسم نداشته باشه !!! بعدش بابایی میگه خوب شما انتخاب کن من نظر بدم ... اونوقته که من میگم هنوز فکر نکردم !!

چه مسئله ایه واقعا اسم انتخاب کردن !!! سخته ...

البته بیشتر بخاطر فرار از فکر و خیالای افسردگی آور !! از الان دنبال اسمت میگردم ... خودتم کمکم کن تا زودتر دوتا اسم خوشگل پیدا کنم عزیزم ... یکی پسرونه یکی دخترونه ...

دوستت دارم عزیز دلم

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (5)

آوين
4 مهر 90 0:20
سلام عزيزم
خييييييييييييييييييلي خيييييييييلي خوشحالم كه حال هر دو تاتون خوبه ولي خواهشن زود زود بيا و ما رو از حال اين ني ني گولو با خبر كن


سلام دوست خوبم
ممنونم عزیزم....وقتی خبری نیست آخه بیام چی بگم!!!!!
ولی چشم ... سعی میکنم زود به زود بیام
مامان تربچه
4 مهر 90 9:04
سلام نارینه جونم
زود زود به مامانت بگو تا اون هم خوشحال بشه و از این حال دربیاد


حتما عزیز دلم
مامان آريا
4 مهر 90 15:32
عزيزم اميدوارم خوب خوب خوب باشي اگه از من مي شنوي هرچه زودتر يه جعبه شيريني بگير و برو خونه مامانتو خيلي ساده اين خبر خوب و شيرينو بهش بده مطمئن باش كه اونم خيلي خوشحال ميكني
دوم اسم انتخاب كردن كاري نداره معمولا ما زنا هميشه از چند تا اسم خوشمون مي ياد بگرد و معانيشونو نگاه كن و قشنگترينشونو براي ني ني كوچولوي خوشگلت انتخاب كن

خودت دوست داري ني ني چي باشه يا احساس مي كني كه ني نيت چي هستش


سعی میکنم زودتر به مامانم بگم ... ولی نمیدونم چرا اینقدر سخته !!!
من هر چی اسم خوشگل بلدم واسه نینی دخملیه !! نمیدونم چرا ویرم گرفته دنباله اسم پسملی باشم !!

حس خودم اینه که نینیم پسملیه ... چون طبق ذائقه خانوادمون و خواهرام .. وقتی پسر باردار میشیم حالتامون یه جوره ... البته همیشه استثنائ هم وجود داره !!
مامان آرین
5 مهر 90 8:40
نارینه جونم سلام ، قربون اون دل کوچیک مهربونت برم تو رو خدا خیلی فکر و خیال ناراحت کننده نکن و غصه نخور. میدونم با شرایطی که تو داری حتی گفتن این حرف هم بهت بی معنی هست ولی بخاطر اون جوجه کوچولویی که توی دلته سعی کن . بخدا اون همه چیز رو میفهمه ...شادی ، ناراحتی ، خنده ، غصه ... عزیزم ببخشید پرحرفی کردم.مواظب خودت باش


سلام عزیز دلم ... نگران من نباش ..خداروشکر که یاد گرفتم وقتی این حسها بهم دست میده زیاد توشون گیر نکنم و بیشتر به فکر فرشته ی نازم باشم ... ممنونم که شما هم بهم یادآوری میکنم عزیزم
سفانه
11 مهر 90 2:19
عزیزد لم ایشالله روزهای بارداری رو به سلامتی پشت سر بذاری و نی نی نازت سالم بیاد تو بغلت.. اسم انتخاب کردن هم از اون کارهاییه که ظاهرش سادست ولی وحشتناک سخته... امیدوارم تو وشوشو باهم هم سلیقه باشین تا زودتر به نتیجه برسین ایشالله... چشم و دلت هم روشن که نی نی نازت رو دیدی و صدای قلبش رو هم شنیدی .. خدارو صدهزار مرتبه شکر... مراقب خودت باش و نمیخواد فعلا به دندونهات فکر کنی... مسواک خالی بدون خمیر دوندون حتما بزن ولی خمیردوندون رو بی خیال شو تا وقتش .... به مامان گلت هم بگو و خوشحالش کن و شادی رو به خانواده برگردون.... چقدر برات وصیت داشتم دوستم... مراقب خودت هم باش و میبوسمت.....
ننه سفانه


چشم مامان جونی ... همه توصیه هاتون رو عمل میکنم ... حرفای شما برام تجربه است عزیزم ... خوشحال میشم از شنیدنشون