شکوفه ی بهار نارنج ... بهدادشکوفه ی بهار نارنج ... بهداد، تا این لحظه: 12 سال و 1 ماه سن داره

خاطرات من و باباش...!

یادداشت 84 مامانی و نی نی گولو

1390/7/12 23:52
نویسنده : نانا
229 بازدید
اشتراک گذاری

شکوفه ی بهار نارنج مامان

یکشنبه عصر عکسای نازت رو بردم پیش دکترم و اونم آزمایشات لازم رو برام نوشت ... و گفت همه چیز خوبه ... مامانی با خوشحالی از مطب اومد بیرون و رفت آرایشگاه ... بعد از 3 ماه حسابی گیسام بلند شده بود !!

دوشنبه صبح همراه بابایی رفتیم آزمایشگاه ... بازم از مامانی کلی خون گرفتند ... البته اینبار یه پرسشنامه و اینا هم بود که باید پر میشد ... همه چیز خوب بود ... تا وقتی که رسیدیم توی کوچه ... یهو دل مامانی درد شدیدی گرفت ... بطوریکه مجبور شدم برای چند دقیقه یکجا وایسم .. خدا میدونه که توی اون چند دقیقه چه چیزا از ذهنم گذشت !!! حتی تا جاهای بدبد هم فکر کردم !!

خلاصه هرطور بود خودم رو رسوندم خونه ... بابایی که دیگه رنگ به رخش نمونده بود ... هرچی گفت بریم دکتر ... قبول نکردم ... گفتم اگه بهتر نشدم میریم ... همونجور دراز کشیدم وبابایی کمکم کرد تا لباسام رو عوض کردم و زیر پتو خوابم برد ... ساعت حدودای 11 بود که بیدار شدم ... یه کم بهتر بودم ولی هنوزم زیر دلم انقباض داشت .. از اون انقباضای ناجوووووووووووور !!! که ذهن رو میبره به یه جای دیگه ...

دلم میخواست بشینم یه دل سیر گریه کنم ... ولی چون بابایی نگران میشد فقط بغضم رو قورت میدادم ... تا غروب یه کم دردها و انقباضا بهتر شد ... امروز مامانی استراحت مطلق بود و بابایی شده بود کدبانو ... نذاشت هیچکار بکنم ... تا شب دیگه خیلی بهتر شده بودم ولی بازم انقباض داشتم ...

امروز صبح ... هنوزم یه کم زیر دلم تیر میکشه ولی خیلی خیلی بهتر شدم ... حداقل دیگه نگران نیستم ... یعنی علائم نگران کننده ای نداشتم ... خداروشکر

اول زنگ زدم به بابایی تا خیالشو راحت کنم ... اونم کلی خوشحال شد ... ولی گفت فقط استراحت کن ... لطفا !

حالا عزیزکم چت شده بود که اینجور  یهو مامان و بابا رو نگران کردی ؟؟

من که میگم بخاطر تحرک زیاد این چند روزم بوده ... شنبه که رفتیم با هم سونو ... یکشنبه هم پیش دکتر جون و آرایشگاه ... سه شنبه هم آزمایشگاه ... اونم با این همه پله که خونمون داره ... خوب معلومه شکوفه ی مامان خسته میشه !! مطمئنم که دلیلیش همین بوده ... ولی الان مامان نگرانه ... میگه نکنه یه وقتی زبونم لال یه چیت شده باشه ... به دکترم زنگ زدم ... گفتم بیام سونو کنی گفت نه ... فقط استراحت کن فعلا ... سونو ضرر داره !!

چه میدونم ... انشالله که حالت خوب باشه ...

راستی امروز مامان بزرگ اومده بود اینجا ... اگه بدونی چقدر خوشحال شدم از دیدنش ... آخه چند وقتی میشد که نرفتم خونشون ... فکر کنم یه چیزایی از بودنت فهمیده ... یه دبه ترشی و یه دبه سالاد زمستونی برام آورده !!! هووووووووورررررررررررراااااااااااا... بعدشم موقع خدافظی یهو چشمش افتاد به کیف نازت که گذاشتمش تو اتاق خواب !! یه لبخندی زد و هیچی نگفت ...

خوشحال شدم از اینکه اومد خونمون ... ولی از حرفاش فهمیدم که خیلی تو دلش غصه داره ... از تنهایی خودش نه ... از بابت امیر و صبورا ... تازه مدرسه شروع شده و مشکلاتشون چند برابر شده ... بهزاد پیش مامان بزرگ درد و دل میکنه ... از گوشه گیری صبورا و از بدقلقیهای امیر و از مدرسه نرفتن صبورا و از سربه هوا بودن امیر میگه ... و از مامان بزرگ راهنمایی میخواد ...

مامان بزرگ هم جلوی بهزاد خودش رو آروم نشون میده ولی خدا میدونه که آتیش به جونش میافته وقتی این چیزا رو میشنوه...

فقط خدا میتونه کمکش کنه ... فقط خدا میتونه به دل امیر و صبورا آرامش بده ...

امروز با مامان بزرگ درباره این چیزا حرف زدیم .. و فکر کنم موقع رفتن یه کم حالش بهتر شد ... هر چند از اون موقع فکر من مشغول شده دوباره ... دلم نگران شده ... دلم غصه دار شده ... و فقط دارم دعا میکنم ... برای همه بچه هایی که این شرایط رو دارن .. و براشون از خدا صبر و آرامش طلب میکنم ...

عزیز دلم

فرشته ی کوچیک مامان

دله مامانی از بس تو این مدت غصه داشته حسابی ترک برداشته ... با شیطونیهات بیشتر ازین دل نگرانم نکن عزیزم ... مامانی تحمل کوچیکترین غم و دلهره ای رو نداره ...

دوستت دارم بهار نارنجم

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (9)

سما
13 مهر 90 2:18
سلامممممممم عزیز دلم خوبی ؟
ای جونممممممممممم
فکر کنم این شکوفه جونم از اون شیطوناستااااااااااا
قربونش برم که از الان داره حکمرانی می کنه
نگران نباش نارینه جونم حالا دردات مونده عزیزم
هههههههه تو دلتو خالی کنم
یه چیز دیگه
نارینه جونم تو هفته های پایین منم درد داشتم و یه جور تیر کشیدن هایی که دیگه نمی تونستم صاف بایستم
پس اصلاً نگران نباش دوست گلم

خیلی برای مامانت ناراحتم خدا صبرش بده
می بوسمت


سلام مونا جونم ... من خوبم عزیزم ... تو دلم حسابی خالی هست !! شما هم بیشترش کرد !!!

خیلی نگران میشم تو اون لحظات ... امیدوارم به خیر بگذره
ممنونم عزیزم
مامان پارسا
13 مهر 90 7:53
سلام خانمی..اقبل از هر چیز بهت تبریک بابت مادر شدن...الهی این 9ماه به سرعت بگذره برات...یه مدتی میشه که مطالبتو میخونم وبرات دعا میکنم حالا هم با اجازت لینکت میکنم .خ.شحال میشم شما هم اگه دوست داشتین اینکار رو بکنین


سلام دوست خوبم ... ممنونم ... با افتخار لینکتون میکنم
مامان آريا
13 مهر 90 9:55
عزيزم خيلي نگران شدم تورو خدا يكم بيشتر بيشتر مراقب خودت باش و بيشتر استراحت كن
بابت مامانت خيلي ناراحت شدم كاش توي اون موقعيت حداقل تو خبر خوشحال كنندتو بهش مي دادي جاي اينكه سكوت كني
اميدوارم خدا خودش كمك صبورا و امير گل باشه و به باباييشون كمك كنه تا بتونه دوتاشونو ترو خشك كنه خدا خواهرتو بيامرزه


نگران نباش دوست خوبم ... انشالله که برام مشکلی پیش نیاد ... خدا کوچولوتون رو سلامت بداره
مامان پارسا جون
13 مهر 90 10:31
عزیزم از این چیزا توی بارداری زیاد پیش میاد
فقط باید بیشتر استراحت کنی و به خودت برسی
بیشتر مراقب باش


چشم مامان جووون
آسیه
13 مهر 90 12:51
سلام عزیزم
انشاالله همه چیز برات خوب پیش بره
باید یه سونو معمولی میرفتی که همه چیز رو چک کنی اینجوری خیالتم راحت تر بود
کاش میرفتی نانا جون


سلام عزیزم
انشالله که برای همه خوب پیش بره ... هفته بعد میرم حتما
شهرزاد
13 مهر 90 13:15
سلام دوستممممممم
عزیزم سعی کن بیشتر استراحت کنی و خودتو خسته نکنی...شکوفه هم مث خودت این مدت خیلی سختی و ناراحتی تحمل کرده و احتیاج به آرامش داره قربونش برم...خیلی مواظب خودت باش
بوووووووووووووووس


سلام عزیزم ... حرفتون کاملا درسته ... چشم ... سعی میکنم استراحتم رو بیشتر کنم
nafasemaman
13 مهر 90 13:17
عزیزم ایشالاه که همیشه سر زنده و خوشحال باشی و تو زندگیت دیگه غم نبینی امید وارم نینی نازت رو هم خدا حفظش کنه و سلامت به دنیا بیاد


ممنونم دوست خوبم
مامان آرین
14 مهر 90 13:37
دوست جونم خوبی ؟ دل دردت خوب شده؟ مواظب خودت و نی نی هستی یا نه ؟


خوبم عزیزم ... دردم هم بهتر شده ... فقط روزی یه بار منو میکشه !!
مامان تربچه
15 مهر 90 7:13
سلام نارینه جون
خدا نکشتت دختر
خب چرا این قدر ورجه وورجه می کنی؟
یک کم به فکر شکوفه ی کوچولومون باش


سلام عزیزم ...
ورجه ورجه نبود !! نمیشد که دکتر نرم !!