شکوفه ی بهار نارنج ... بهدادشکوفه ی بهار نارنج ... بهداد، تا این لحظه: 12 سال و 1 ماه سن داره

خاطرات من و باباش...!

یادداشت 124 مامانی و نینی گولو

1390/10/29 23:10
نویسنده : نانا
386 بازدید
اشتراک گذاری

شکوفه ی بهار زندگیم

چهارشنبه صبح بعد از صبحانه مشغول دوختن ملحفه های شمدی و پرده شدم .niniweblog.com.. مامان بزرگ هم هر نیم ساعت میومد و خیاط خونم رو تعطیل میکرد و مجبورم میکرد دراز بکشم !! بابایی هم زنگ زد و گفت که داره میاد ... هووووررررراااااا

niniweblog.com

تا ساعت 5 بعداز ظهر همه ملحفه هارو دوختم ... پردمونم خیلی خوشگل شد ... خیلی هم خسته شدم ... فوری دراز کشیدم و خوابم برد ... ساعت 7 بابایی رسید با یه عالمه خرت و پرت ... با مامان بزرگ نشستیم و ماهی ها و گوشتها رو مرتب کردیم ... تو این فاصله هم بابایی رفت تا دوش بگیره ... برامون لواشک هم خریده !! بعدشم شام و حرفهای اینور و اونور و بعدشم خواب .... البته مامان بزرگ خوابید و من و بابایی هم داشتیم حرف میزدیم ...niniweblog.com( آخه داشتم از فضولی میمردم )

پنجشنبه ... با درد شکم بیدار شدمniniweblog.com... تمام شکمم درد میکنه ... مخصوصا" موقع راه رفتن و جابجا شدن ... به مامان بزرگ گفتم و اونم دلیلش رو کار زیاد دیروز دونستniniweblog.com... بعد از صبحانه وسایلمون رو جمع و جور کردیم تا بیاییم خونه ... البته من دوست نداشتم بیامااا ... چون مامان بزرگ تنها بود و خاله ها هم گفتن که نمیتونن امروز برن پیشش ... ولی بابایی دوست داشت بیاییم خونه .niniweblog.com.. اومدیم ... بابایی از دیشب میگفت گلوم درد میکنه ... امروز هم دردش بیشتر شده بود ... بعد از ناهار من خوابیدم و بابایی رفت دکتر ... جناب دکتر هم تشخیص دادن که بابایی آنفولانزا داره !!niniweblog.com

 البته من که فکر نمیکنم و امیدوارم که اینطور نباشه ... چون من نمیتونم با این حالم بهش خوب برسم ... خودشم خیلی ناراحته ... البته بیشتر بخاطر این ناراحته که میترسه منم ازش بگیرم و شما ضعیف بشی ... تازشم بابایی منو تحریم کرده و نمیذاره بهش نزدیک بشم !!! .... به هر حال کاریش نمیشه کرد ... انشالله که به خیر بگذرهniniweblog.com

هنوزم دلم درد میکنه .. ولی حالمون خوبه ... فکر کنم بخاطر بزرگ شدنه شما گل پسر باشه !!!niniweblog.com

قوی باش پسرم ...niniweblog.com

دوستت دارمniniweblog.com

niniweblog.com

امروز 27 هفته و 6  روزته (195 روز)

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (4)

عسل
30 دی 90 1:26
افرین خانوم هنرمند
نمی دونستم خیاطی هم می کنی
منم خیلی دوست دارم در حد دوخت و دوزهای ساده یاد بگیرم
احتمالا بعدا ازت کمک می گیرم
در ضمن خیلی کار نکن و مواظب پسرمون باش
شاید چون خیلی نشستی پسرک ناراحت شده


خوشحال میشم بتونم کمکت کنم دوستم ...
احتمالا " برای همونه که داره دله مامانیش رو چنگ چنگ میکنه
مامان مانی جون
30 دی 90 15:35
مواظب باش مریض نشی
بووووووووس


من مواظبم ولی شاید ویروسا مواظب نباشن
مامان تربچه
1 بهمن 90 15:40
شاید واقعا به خاطر راه رفتن زیاد ماهیچه هات درد گرفته
به هر حال مواظب خودت باش
شوشو من هم سرماخورده!


حتما عزیزم ...
مراقب باش خودت نگیری ...
خاله ی امیرعلی
7 بهمن 90 16:50
احتمالا گل پسرت دوس نداره مامانش زیاد کار بکنه و خسته بشه


حتما " همینطوره !!!!!!!!!