یادداشت 17مامانی
دلبندم
فردا با دوستای پروازی قرار داریم ... یه قرار دوستانه .... !!!! دوستایی که تا حالا همدیگرو ندیدن و فقط تو همین حوالی با هم حرف زدن و همدیگرو دلداری دادن.... !!!
براشون یه یادگاری کوچیک گرفتم ... این عادت مامانیه ...
دلم گرفته ... نمیدونم از چی و از کی .... فقط گرفته ...
کاش میشد خیلی چیزا و خیلی حرفارو بدون اینکه به زبون بیاری به اطرافیان بگی...
کاش میتونستی بهشون بگی حرفاشون .. حرکاتشون ... اگرچه از دید خودشون بی منظوره ولی دلنشین نیست ...
نمیدونم چرا اینارو مینویسم ... چیزی نشده ... حرفی نشده ... ولی این کلمه ها داره تو ذهنم راه میره و منم مینویسم
امان ازین دل که گاه و بیگاه میگیره و ول نمیکنه .... !!!
ولی تو به این چیزا فکر نکن ...
کم کم بار سفرت رو ببند ... همه وسایلاتو بردار .... قراره تا آخر عمرم پیشم بمونی ...
میام دنبالت ... با بابایی ... با کلی عشق و مهربونی ...