فقط 7 روز مونده !!
شکوفه ی بهار نارنج مامان ... نینی گولوی مامان ... بهدادم
٧ روز مونده ... فقط ٧ روز تا بغل کردنت
خدایا شکرت
صبح بعد از خوردن صبحانه بابایی پیشنهاد داد تا بریم خونه مامان بزرگ !!!فکر کنم بارونه دیشب تاثیر مثبتی روش داشته !!! شال و کلاه کردیم و رفتیم ... دایی 1 هم اونجا بودن ... یه کم نشستیم بعدش بابایی و دایی جون رفتن سراغ تفنگ بازی !!!!!!!حسابی سرگرم بودن ... همش هم دایی برنده میشد !! خوب چند سالیه که تمرین داره ... تا ساعت 2 مشغول بازی بودن و منم یه صندلی گذاشته بودم و نگاشون میکردم ... ناهار خوردیم ... بعدش خاله 3 اومد ... یه کم گپ زدیم و خاله هی ذوق میکرد که داره به لحظه ی چلوندن تو نزدیک میشه !!!!!!!!!!!!! برای شام هم تصمیم بر این شد که جوجه کباب درست کنن ... چون برنامه بیرون رفتن برای سیزده بدر جور نشد و قرار شد دوازده بدر راه بندازیم !!!!!!!!!!!!!!
دایی و شوهرخاله و بابایی در پی تدارک بساط بودن و مامان بزرگ و خاله و زندایی هم تدارک مخلفات شام رو میدیدند و منم مشغول حل کردن پیک بهاری دختردایی بودم !!!!!!!!!!! شما هم کلی برای مامان قر میدادی ...
شب هم بساط کباب و اینا راه افتاد و شام خوشمزه ای خوردیم ... و جای بابابزرگ و خاله جون رو هم حسااااااااابی خالی کردیم ... بعدشم دایی مارو رسوند خونه
امروز خداروشکر سرحال بودی مامانی ... و این منو شاد میکنه ... اگه بدونی چقدر این لحظه های انتظار دیدنت داره دیر میگذره !!!!!!!!!!
میبوسمت فرشته ی کوچولوی من
امروز 38 هفته و 1 روزته (267 روز )