فقط 6 روز مونده !!
شکوفه ی بهار نارنج مامان ... نینی گولوی مامان ... بهدادم
٦ روز مونده ... فقط ٦ روز تا بغل کردنت
خدایا شکرت
امروز سیزده بدره و بالاخره میتونیم سبزه ی عیدمون رو بندازیم دور !!! اون چند روزی که من سرماخورده بودم و خونه مامان بزرگ بودم بابایی به سبزه جون آب نداده بود و طفلک خشک شده بود !!!!!!! ولی من دلم نمیومد بندازمش دور ... حالا امروز وقتشه !! البته از مراسم سیزده بدر همین یکی رو ما اجرا میکنیم !!!
مامانی از صبح در حال پروو لباس بوده ... هرچی توی لباسام میگردم یه لباس مناسب برای دید و بازدیدهای بعد از تولدت پیدا نمیکنم ... فکر کنم چاق شدم !!!!
بابایی هم اولش داشت فیلم نگاه میکرد اما بعد که فیلم تموم شد یهو رفت سراغ پله ها و کل 4طبقه رو آب و جارو کرد !!!بعدشم یه ناهار خوشمزه برامون پزید ... ماکارونی ... خودش که بلد نبود .. یعنی بار اولش بود ... من از تو اتاق براش توضیح میدادم بابایی هم اجرا میکرد ... خیلی هم خوب درست کرده بود ... بعد از ناهار خوابیدم تا ساعت 6 ... بعدشم که بیدار شدم نصف هندونه ای که مونده بود رو خوردم !!! یه کم هم به بابایی دادم !!!!!!!! آخه اون نصفه قبلی رو نداده بودم بهش !!!!!!!
شما هم که امروز حسابی برای مامان دلبری کردی ... البته نه به اندازه دیشب !! دیشب تونستم ازت فیلم بگیرم !! اگه بدونی چه حرکتهایی از خودت درمیآوردی !! شیکمم رو میلرزوندی و بالا پایین میرفتی ... گاهی هم تا جایی که توان داشتی خودت رو کش میدادی و شیکم مامان رو مثل تشک تخت میکردی !!! خلاصه که بالاخره ازت فیلم گرفتم و کلی هم خندیدم ...
عاااااشقتم فرشته ی کوچولوی من
امروز 38 هفته و 2 روزته (268 روز )