بالاخره انتظارم به سر اومد ....
شکوفه ی بهار نارنج
فقط چند ساعت مونده .... کمتر از 12 ساعت !!!!!!!!! تا بغل کردنت ... تا لمس کردنت ...
نمیدونم چی باید بگم ... توی سرم هزار چیز میگذره ولی هیچ چیز به زبونم نمیاد ... جز شکر خدا ...
خدارو برای تک تک لحظه های قشنگی که بهم هدیه داد شکرگذارم ...
برای اینکه اجازه داد تا بهترین حس دنیا رو تجربه کنم ازش ممنونم ...
برای اینکه توی بدترین لحظه های زندگیم بهترین هدیه رو بهم داد ازش ممنونم ...
عزیز دلم ... داری برای مامان دلبری میکنی ... نمیدونم بعدها چقدر دلم برای این لحظه تک میشه ... ولی الان دارم از بودنش لذت میبرم ....
خدا جونم برامون بهترین ها رو رقم بزن ...
-----------------------------------------------------------------
الان ساعت 12 شبه ... بابایی هم به زور میخواد منو ببره بخوابونه !!!! ولی کو خواب ...
میرم تلاش کنم تا یه کم بخوابم ... البته قبلش حتما باهات خداحافظی میکنم ... تو هم قول بده خوب به حرفام گوش بدی ...
-----------------------------------------------------------------
دوستای گلم ازتون بابت تک تک لحظه هایی که کنارم بودید تشکر میکنم ... به یاد تک تکتون هستم و اگه لایق باشم براتون دعا میکنم ...
شما هم مارو دعا کنید ...
ما فردا ساعت 6 میریم بیمارستان
قول میدم توی اولین فرصت عکس شکوفه ی بهار نارنج رو براتون بذارم
بامید دیدار