یه یادداشته همینجوری !!
شکوفه ی مامان
عمه 2 : چقدر زود !!!!!!!!! به بابا اینا گفتین ؟؟؟ شاید برنامه ای داشتن .... پس ولیمش چی میشه ؟؟!!!
عمه 1 : چقدر زود ... البته بهتر .... زود خوب میشه .. بچه هم اذیت نمیشه ... مبارک باشه .. ولیمش هم دیرتر میدید .. دومادش کنید انشالله ...
عمه 3 : هنوز نمیدونه ! مثلا"
بابای بابایی : به سلامتی ...
مامانه بابایی : مبارک باشه ...
عمو : !!!!!!!!
اینا نظر خانواده ی بابایی درباره ختنه کردن شما ...
بعد از اینکه بابایی تلفنی خبر داد که شما رو ختنه کردیم چند روزمون پر شد از حرص خوردنای بابایی ... دیگه صبرش تموم شده ... مخصوصا بعد از اظهار نظر عمه 2 درباره ختنه کردن انگار که آتش زیر خاکستر زده بیرون ... کلی از دستشون دلخوره ... از دست همشون .. از بابا و مامانش گرفته تا عمو جونت که همینجا بغل گوشمون زندگی میکنه و نیومده دیدنت !!!!
منم فقط سکوت میکنم ... دلم نمیخواد اعصابش بیشتر از این خرد بشه ... البته تمام حرفهاش رو تایید میکنم ... و بهش میگم که حق داری ولی بیخیال ... بهداد رو عشقه ... یعنی یه جورایی خودم رو هم گول میزنم !!
عمه 1 دیروز بهم زنگ زد و تبریک گفت ... کلی هم دعوام کرد که چرا پاشدی رفتی خونه ... زن زائو تا 40 روز باید استراحت کنه !! کلی هم سفارش کرد که مراقب خودم باشم ... یه کم دلم گرم شد ... چون کم کم داشتم فکر میکردم که هیشکی از خانواده بابایی منو دوست نداره ... ههههههههههه
امروز یه تگرگ جانانه اومد ... عصری خاله 1 و مامان بزرگ اومدن خونمون تا تو رو ببرن حموم ... همون موقع یه تگرگی شر.ع شد که نگووووووووووو ... منم دوربین به دست پشت پنجره بودم و لحظه ها رو ثبت میکردم !! بعدش همراه خاله 1 رفتی حموم ... وووووووووووی که مثل دسته گل شدی ... یه هلوی شسته !!!
بعد از حموم هم لالا کردی ...
فرشته ی کوچولوی من ....
به کم خوابی دارم عادت میکنم ... هرچند هنوزم دلم میخواد یه روزایی فقط بهت شیر بدم و یکی باشه که نگهت داره !!
بیشتر وقت من وبابایی به رسیدگی به تو میگذره ... حرف هم که میزنیم درباره تو و کاراته ... حتی یه وقتایی که بیکار هم نشستیم داریم به تو نگاه میکنیم !! و انگار حرفی برای گفتن نیست !! و من اینو دوست ندارم ...
یه وقتایی دلم میخواد دوباره قورتت بدم !! البته از بس که شیرین کاری از خودت درمیاری !! ولی وااااای به اون لحظه که بدقلق بشی !!!! مثلا" بخوام پوشکت رو بپوشم و تو دوست نداشته باشی ... یا وقتایی که خوابت میاد ولی نمیتونی بخوابی ... یا آروغ داشته باشی و نتونی خالیش کنی !!!!!!!!!!!!!!!!!! این جور وقتاست که دلم میخواد دوباره قورتت بدم !!!!!!!! از بس که خسته میشم !!
نمیدونم از کدوم کارت برات بنویسم ... چون به نظرم همه ی نوزادا توی ماه اول زندگشون یه جورن !! شیر میخورن و آروغ میزنن و میخوابن و پوشک مصرف میکنن !!!!!!!!!! البته غر هم میزنن .... گاهی هم میخندن و دله ماماناشون رو میبرن ... گاهی هم جیغای بنفش میکشن !! بعضی وقتام از خودشون شکلکای بامزه در میارن ... گاهی هم میخوابن !!!!!!! ولی با این حال همشون با هم فرق دارن !!!!!!!!!
امروز ششمین روزی بود که ختنه شدی ... در حالت عادی باید فردا حلقت بیافته ... ولی از اونجایی که شما نافت رو توی 17 روزگیت از خودت جدا کردی بعید میدونم که فردا خوشحالمون کنی !!!!!! تا ببینیم خدا چی میخواد ...
بوووووووووووووووووووووووس برای پسرم