شکوفه ی بهار نارنج ... بهدادشکوفه ی بهار نارنج ... بهداد، تا این لحظه: 12 سال و 1 ماه و 1 روز سن داره

خاطرات من و باباش...!

قرار پروازیها از زبون خانوم مدیر !!!! پست اول

1389/12/21 0:52
نویسنده : نانا
280 بازدید
اشتراک گذاری

این دو تا پست رو با اجازه مرضیه جون میذارم تو وبلاگم ....

چون خیلی باحال و با جزئیات کامل شرح داده ... !!!

 

خب از اولش بگم...........من طبق معمول مرضيه ساعت 1 قرار بود من 12:15 دقيقه ونك بودم
يه سر رفتم چرم مشهد و گلها رو ديدم
لاك ميفروختن دست فروش ها..........اونا رو هم يه چك كردم و رسيدم سر قرار
ديدم يه خانمي پشتش به منه و داره با گوشي ميحرفه
حدس زدم ياسي باشه......چون ميخواست زودتر بياد و بره به دوستاش تو محل كار قبليش سر بزنه
اما من خوب ياسي بنفش ديده بودم نه شكلاتي
خلاصه كه تلفنش تموم شد و روشو برگردوند و من ديدم بله ياسي جونه خودمونه
حال كرديد چه زود رسيديم

بعد همينطور با هم حرف زديم و منتظر بوديم كه يكي از دوستاي محل كار ياسي رسيد
ياسي سلام و احوالپرسي و اينا كرد و يه نظر خواهي هم در مورد اينكه كجا بريم
قبلش داداشي من و فدرينا گفته بودن ديدنيها..........ديگه نظر سوم هم ديدنيها شد و ما تصميم گرفتيم بريم ديدنيها
نفر سومي كه رسيد مريمي جيگر خودمون بود
خيلي از سري پيش لاغر تر بود..............قربونش برم اينقدر ميخنده ....حالت جا مياد باهاش حرف بزني
بعدشم كي اومد...............كسي که بايد مدال پايه بودن رو بهش بديم.........بله تيتي جونمون
واي به خدا من كم آوردم از معرفتش

خلاصه كه كلي سلام احوالپرسي سر پايي كرديم و آيرين جونمم رسيد
حالا دقت كنيد كه هنوز 1 نشده ها............خوشتون اومد چه باحاليم
خلاصه بعد آيرين جونم ديگه يكي يكي دوستا پيدا شدن
نفر بعدي ستاره جونمون بود
واي كه چه دختر شيرينيه.............ههههههههههههه........ماشالاش باشه خيلي هم خوشگله
البته هممون خوشگل بوديما...........ههههههههههه
بعدش بزار فكر كنم نارينه اومد يا سفانه
يادم نيست ببخش.................اما نارينه هم يه خانم واقعيه
خيلي باهاش حال كردم......1 هفته اومده تو ليست و اينقدر پايه.......ميبيني چه باحاليم ما

خب حالا بزار از سفانه بگم برات
سفانه اومد و ما همش داشتيم حدس ميزديم كيه كيه
تا يهو چشممون افتاد به شيكمم قلمبه اش
واي بچه ها به خدا اينجا جاتون خيلي خيلي خالي بود
سفانه خودش ماشالله مانكن......خوشگل.....خوش هيكل..........فرفري
بعد يوهو يه شيكمم ناز و قلقلي
اي جونم نميدوني چه قيافه ماماني داشت
شهداد رو بگو ......خاله حسابي بزرگ شده ها
واي جونم.......دلم ضعف رفت باز ببينمش

خب ما داشتيم با سفانه و شهداد حال ميكرديم ديديم يه خوشگل چشم سبز داره مياد
واي بچه ها ماشالله مژگان خيلي خيلي خيلي نازه
سرحال و جوون و شاداب
تازه عكس العملش در برابر سفانه ديدني بود...........آخه بالا تنه سفانه اصلا معلوم نيست كه بارداره
ههههههههه..............همه وقتي يكم دقت ميكردن و شيكمم و ميدين ذوق ميكردن
آخ آخ دلم برا مژگان تنگ رفتا

 آها يادم رفت ببخشيد........اين وسطا مونا هم اومد
واي من كه شمارش رو نداشتم خبر بدم..............سما جون زحمتشو كشيده بود
واي نميدونيد چه ذوقي كردم ديدمش
خيلي باحال بود
تصور كنيد ...............باور كنيد خيلي با مرامن كه اومدن
خلاصه ديگه همه جمع شده بوديم به جز سما و فدرينا و ژيلي و سمي و پريسا
همون جور كه من داشتم با موبايل دنبال بقيه خوشگل ها ميگشتم............سما هم اومد
اينجا چون من حواسم به موبايل بود زياد از حرفها نميدونم چي بگم
خلاصه كه مامان سما هم وارد شد
نميدوني چه مامان ناز و جيگريه
حالا عكسشو ميبيني و ميگيري چي ميگم
يه مامان شيطون......سر حال.........با جنبه و خيلي جيگر
از اين مامان ناز دار ها

خب سما كه اومد من زنگيدم ژيلي ...........تو راه بود
زنگيدم سمي جونمون كه گوشيش خاموش بود..........انشالله كه خوبه
زنگيدم سحرناز جونم كه گوشيشو بر نداشت
و پريسا هم كه گوشيش رو پيام گير بود
خلاصه كه ديديم بابا بچه ها زيادن.............سفانه و سما هم سر پان با اون جيگراشون
گفتيم كم كم بريم سمته رستوران و به بقيه دوستها هم ميگيم بيان اونجا
تا اين لشكر مامان هاي بالفعل و بالقوه از خيابون رد شن و برن سمته ايستگاه سحرناز هم رسيد و رفتم از اونور خيابون آوردمش
خيلي وقت بود نديده بودمش
واي اينقدر نيني نازيش و شيكممش ناز بود
مثل مامانا راه ميرفتن من حال ميكردم
ههههههههههههههههه.............خلاصه كه سحرناز رو به بقيه معرفي كردم و بگما خيلي نازه
سوار اوتوبوس شديم

اينم يادم رفت بگم كه سما همراه با شوشو و برادر شوشو اومده بود و ما خيلي خيلي ممنونشونيم
حالا براتون بگم از اوتوبوس
اوتوبوس خالي بود و ما همه رفتيم پشت نشستيم
هههههههههههههههه................بچه ها جاتون خيلي خيلي خالي بودا
اون چند ايستگاه اينقدر خنديديم............ههههههههههههه
تا موقعي كه خواستشم پياده شيم كه ديديم به به ببين چه اتوبوس شلوغه
ما هيچي مامانا چه جور پياده شن
خلاصه كه ياسي زحمت كشيد و راه رو باز كرد و منم كلي توصيه كردم كه باردار همراهمونه و پياده شديم
واي همه داشتن ميخنديدن.............آخه يكي در ميون مامانا اومدن و بعد بقيه............خيلي صحنه جالبي بود

خلاصه كه يواش يواش رسيديم در ديدنيها
تصور كنيد 13 خانم خوشگل ناز..............جيگر...........با 3 تا نيني ناز قربونش برم.........با 2 تا كنجد كه قراره 1 شنبه اعلام حضور كنن و 3 تا تخم طلا كه قراره نيني بشن در رستوران وايساده بوديم تا قيمت ها رو چك كنيم
ههههههههههههههههه...........آيرين وايساده بود بالاي پله ها و ما پائين.........يكي يه دونه منو دستمون............و خلاصه جاتون خالي
تا آقاهه اومد گفت بفرمائيد بالا و ما هم به اين نتيجه رسيديم كه قيمت هاش بد نيستو رفتيم بالا حالا از شانسه ما همش پله بودا...........طفلي مامان ها

خلاصه كل رستوران رو بهم ريختيم
اول يه جا نشستيم و جامون نشد و آخر سر ميز ها رو بهم چسبونديم و همه با هم نشستيم
از سمته راست يكي يكي ميگم
-..........
مريمي...مژگان .....تيتي....-.....نارينه.....ستاره
مونا.....سحرناز....من....سما....ياسي.....آيرين جونم
اين سر ميز هم سفانه نشسته بود و اون سر ميز رو هم خالي گذاشته بوديم به ياد همه دوستامون كه دلشون با ما بود و نميتونستن بيان
همه رو سر هم نشسته بوديدا............هههههههههههههههه
البته جاهاي خالي رو هم برا فدرينا و ژيلي خالي گذاشته بوديما
خلاصه آقاي گارسون اومد و ما همش ميخنديديم
هههههههههههههه.........هممون سرمون تو منو ها بود چپي سفارش بديم
البته بگم ها خيلي منوش متنوع بود ......خب سخت بود ذيگه
تازه بايد منتظر فدرينا و ژيلي ميمونديم ديگه

خب حالا يه اتفاق جالبي افتاد
مونا 2 روز عقب انداخته بود..............و رفت بي بي چك گرفت
حالا ما گير داده بوديم همينجا بزار......باور كن داشتم ميرفتم براش ليوان 1 بار مصرف بگيرم كه ديدم نه پاشد
خيلي باحال بودا.........ناز نكرد برامون
خلاصه همه همش داشتيم به هم آرامش ميداديم كه اگر بي بي چكش مثبت شد داد نزنيم.........آخه تا همونجاش هم كلي رستوران رو بهم ريخته بوديم اساسي
كه مونا اومد و بي بي چكش منفي بود...............البته مديريت هم تائيد كرد منفي بود
خلاصه كه داشتيم خل و چل بازي در مياورديم كه فدرناي گلمون هم اومد
طفلي خيلي خيلي حال ندار بود و خيلي خيلي ماه كه با اون حالش اومده بود
من همش ميترسيدم بخيه هاش باز شن.................اما خداييش الهه روحيه بودا...........خيلي توپ بود
فدرينا با 2 تا جعبه بزرگ الومد و من اول نفهميدم چيه كه حالا شما ميدونيد كادو ها بودن
البته تو دلم گفتم آخه فدرينا الان وقت خريد كردن بود دختر با اين حالت
خلاصه صحنه رو تصور كنيد فدرينا اومده و ما يكي يكي پا ميشيم سلام و احوالپرسي ميكنيم باهاش
فكر كنم رستورانه دمه درش بنويسه از پذيرفتن نيني سايتيها بالاي 6 نفر معذوريم..............ههههههههههههه

خلاصه كه آقاهه هم گير داده بود كه زودتر سفارش بديد و من با ژيلي جونم تماس گرفتم و با اجازه ژيلي جون سفارشات شروع شد
من دقيق ميدونم هر كي چي خورد .......آخه خيلي فضولم..............اما بابا زشته..........مگه مدير نيگاه ميكنه بقيه چي ميخورن
اما فقط بگم نارينه و ستاره و مونا يه چيزايي سفارش داده بودن كه با ماهيتابه چدني در حال جيليز ويليز آوردن براشون
ههههههههههههههه...........بيچاره دستاشون بر اثز روغن داغ كه ميپاشيد سوخت
نه زياد ولي خوب روغن داغ ميپاشيد همه جا
ههههههههههههههه............تازه تصور كنيد من پاشدم نوشابه بريزم روشونت آتيش نگيريم.........والا..............ههههههههههههههههه

آهان يادم رفت.............قبله اينكه غذا ها رو بيارن سوپ . سالاد رو آوردن كه چشمتون روز بد نبينه رو كاهوهاي سالاد شته بود و سوپشم ته گرفته بود
ههههههههههههههههه..........تازه وقتي به گارسونه اعتراض كرديم كه چرا اينجوريه........گفت خب ما سوپ هامون جزو بروز ترين سوپ هاست با مواد تازه
ههههههههههههههه.............فهميديد سوپه بروز يعني سوپ سوخته.............هههههههههه

خلاصه كه غذا ها رو كه آوردن يوهو ديديم يه خانم خوشگل ناز اومده و داره سلام و احوالپرسي ميكنه
كه اونم ژيلي جونمون بود................ماشالله خيلي خوشگله
اصلا با عكسش زمين تا آسمون فرق داشت..........ناز و خانم و تو دل برو
مثل بقيه دوستان..................اصلا ما هممون بد عكسيم
خلاصه كه شروع كرديم به خوردن و جاتون خاليه خاليه خالي

 

 

ادامه دارد .....

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)