شکوفه ی بهار نارنج ... بهدادشکوفه ی بهار نارنج ... بهداد، تا این لحظه: 12 سال و 1 ماه سن داره

خاطرات من و باباش...!

قرار پروازیها از زبون خانوم مدیر !!!! پست دوم

1389/12/21 0:49
نویسنده : نانا
325 بازدید
اشتراک گذاری

خب سر غذا تا تونستيم حرف زديم و گفتيم و خنديديم
فقط از يه چيز ناراحتم من نميتونم زياد سرمو سمته چپ بگردونم و از ديداره سمته چپام محروم بودم
البته خيلي تلاش كردم ها...............تو پارك جاشو در آوردم................نگران نباشيد
فقط انشالله دوستام ناراحت نشن
خلاصه كه غذا نوش جان شد و شكم ها پر شد
و اينجا يه اتفاق جالب افتاد
شهداد ناز سير شده بودو شروع كرده بود سكسكه كردن
نميدوني چه با حال بود
ديدن چهره ستاره كه دستش رو دله سفانه بود و داشت تكون هايه شهداد رو حس ميكرد.....ديدني بود
واي خدايا شكرت به خاطر اين همه نعمت
بگم بچه ها چی خوردن ؟؟؟؟؟؟؟؟ میگم
از اول فدرينا جوجه كباب خورد...........البته دور بود......فكر كنم درست ميگم
مريمي لازانيا خورد
مژگان عزيزم..................واي ديدي يادم رفت
تيتي لازانيا خورد
ژيلي هم لازانيا خورد
نارينه و ستاره هم تو يه ماهيتابه چدني يه عالمه چيزاي باحال توش بود خوردن.....گوشت و مرغ و اينا (میکس چدنی )
سفانه پارمژان خورد
مونا هم مثل نارینه و ستاره
سحرناز كباب شاه ميگو خورد
منم پارمژان خوردم
سما اسپاگتي با سس تند خورد
ياسي فتوچيني خورد

آيرين عزيزم هم اسپاگتي خورد

بعد ناهار آقاي گارسون رو صدا كرديم برامون صورتحساب رو بياره...........كه اونم فكر كنم رفت بسازه
هههههههههههههه...............خيلي معطل كرد البته بهتر ما
در اون فاصله هم سما جونم رفت دستشويي
ببين چه دقيق ميگم براتون..................هههههههههههههههه.....البته قبلش هم سفانه و سحرناز رفته بودن
ميبيني از دسته نيني نازياشون...........ههههههههههههه
خلاصه كه آقاهه زحمت كشيد و صورتحساب رو آورد...................200 تومن به بالا...بگو ماشالله
ههههههههههههه..........خلاصه 15 درصد حق سرويس رو حساب كرديم ببينيم نفري چقدر بايد بديم...........و صورتحياب رو دست به دست گردونديدم ببينيم هركي دنگش چقدر ميشه
هر كي پولشو گذاشت و منم هي خواستم با پولا در برم كه وجدانم اجازه نداد
خلاصه كه جايه جالبش اينجاس
ببينيد خدايي دكتري محاسبه و رياضي رو بهمون بدن كم دادن
پولا رو كه شمردم نزديك به 8 تومن زياد اومد.............................هههههههههههههههههههههه

خلاصه كه پاشديم كه بريم و من اونجا سوتي دادم..........ههههههههههههه
صداشم در نياوردم..........اما الان ميگم..........نخنديدا
بابا خوب نديد بديد بيدم ديگه
سوتي ما اينجوري بود كه من بايد پول رو ميذاشتم تو همون بشقابي كه برامون صورتحساب رو آوردن
ههههههههههههههه..........خوب نميدونستم..............منم مثل چلوكبابي ها پولو برداشتم رفتم دمه صندوق................هههههههههههههههههههههههههه

خلاصه كه يكي يكي اومديم بيرون و از اون همه پله اومديم پائين و طفلي فدرينا

خلاصه اومديم بيرون و از خيابون رد شديم و رفتيم پارك
فدرينا جونمون نميتونست از پله ها بياد پائين
يكم دورتر يه راه بلد بود كه پله نداشت...........در نتيجه پياده راه افتاديم
تصور كنيد يه عالمه خانم ناز و جيگر دارن تو پياده رو راه ميرن.............توجه همه رو جلب كرده بوديما
تا اينكه ياسي خواست ازمون عكس بگيره
هههههههههههههههه................حالا باز تصور كنيد همه ؟آماده ايم
6
تا دوربين هم در آورديم و منتظر آقاهاي رهگذر برسن بهمون و عكس بگيرن
واي حسابي مچلشون كرديم بچه ها
نفري 3 تا دوربين داديم دستشون ازمون عكس بگيرن
ههههههههههههههههههههه...........خداييش خيلي آقا بودن دوربين ها رو رو سرمون نشكوندن..........هههههههههههه
بعدش سفانه جونمون گفت كه بايد بره جايي و كار داره و ازمون خدا حافظي كرد
واي دلم تنگشه
فدريناي عزيزمون هم براش يه لباس....يا تاپ.......درست نفهميدم...........سفيده قشنگ بارداري براش گرفته بود
واي كه چه ناز بود
دلم خواست فدرينا منم گنده شدم بايد برام بگيريا....خيلي پر روام نه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ههههههههههههههه
خلاصه پياده تا آخر پارك رفتيم و اونجا سفانه جون از پيشمون رفت
منم شهداد كوچولو رو يه بوس گنده كردم و سفانه رفت
ما هم پياده پياده ......سلانه سلانه رفتيم سمته اون ورودي پارك كه فدرينا بلد بود
طفلي فدرينا ديگه آخراش داشت از درد به خودش ميپيچيد.............بميرم براش
ببينيد چه مهربونه با اون حالش اومده بود و پا به پاي ما راه ميومد
خلاصه رسيديم به پارك و اونجا...

اونجا ياسي شيطونه يه كاري كرد كه فكر كنم تا عمر دارم يادم نميره
ياسي شيطونه از بينه نرده ها رفت تو پارك.................هههههههههههههه............بايد ميبوديد و ميديديد
مثل يه پيشي شيطون و با نمك.............هزار ماشالله هيكلش
خلاصه اولين نيمكت فدريناي عزيز نشست تا نفسي تازه كنه
يه سري از دوستان هم رفتن نيكت كناري
الان ناراحتم چرا يه ميكروفون نبرده بودم
آخه نميدونم اونا بهم چي ميگفتن تا براتون بگم
ولي ما در مورد شوشوي فدرينا......و كمره بنده و لگد هاي نيني خوشگله ستاره حرف زديم
ههههههههههههههه...........آره بابا ستاره تازه راه افتاده بود و يخش آب شده بود و شروع كرده بود شيطنت
خداييش هم دختر خيلي شيطوني...........ماشالله........دلم تنگش شدا

بعد پاشديم بريم يه جا كه بتونيم بشيننيم و باز فدرينا يه جايه خوب پيدا كرد كه نيمكت هاش رو به روي هم بود
و اونجا بود كه موناي عزيزمون هم رفت
آخه كار داشت طفلي و مرامي اومده بود
ولي من الان ناراحتم چون نفهميدم فدرينا برا مونا چي گرفته بود
و اونجا بود كه فهميدم نارينه جونمون هم زحمت كشيده و برا تك تك دوستان كارت تبريك عيد آورده منه خوش و خرم هم خير سرم مدير...........اومده بودم دسته خالي
خب آخه قرار بود خاله بازي زياد نشه ديگه
خلاصه مونا جونمون هم رفت و ما رفتيم سمته نيمكت ها
من پيشنهاد دادم نيمكت ها رو مثل زمان دانشگاه بلند كنيم و رو به روي هم بزاريم
اما خداييش نيمكت ها خيلي سنگين بودن و البته مديريت هم تائيد كرد
خلاصه با فاصله حدود 3 متر نشستيم رو به روي هم
4
نفر هم سر پا بودن

بعدش من و مريمي خواستيم بريم نماز كه از اونجايي كه مسجد پارك بسته بود تصميم گرفتيم رو چمن ها نماز بخونيم
و اونجا ژيلي نشون داد اصالتا قمي هست.............ههههههههه.........قربونش برم مهرش تو كيفش بود
و مريمي هم با تبحر كامل قبله رو پيدا كرد و ما رفتيم نماز
اينجا هم دقيق نميدونم بقيه چي گفتن و به چيا خنديدن كه اينم شرمنده كوتاهي من بود...........بايد يه ميكروفن با خودم ميبردم.........سري بعد حتما جبران ميكنم
خلاصه ما نمازمونو خونديم و من تو فكر بودم با اون پولي كه اضافه اومده برم برا دوستان چايي بگيرم كه ديدم بعله
جيگرا خودشون برنامه ريختن و دارن ميرن چايي بگيرن
ياسي..آيرين...ستاره...و ديديد آلزايمر گرفتم...............واي واي واي
ديگه كي بود باهاشون؟؟؟؟؟
بزار ببينم فدرينا و سما و مريمي رو به روي من نشسته بودن
ژيلي رفته بود.....
كنارمم سحرناز و نارينه و تيتي بودن
آهان يادم اومد............مژگان جيگره
آره خلاصه ياسي و آيرين و ستاره و مژگان رفتن برامون چايي بگيرن و تنقلات

خلاصه ما نشسته بوديم و از هر دري حرف ميزديم
اينم بگم پري خانم ژيلي جونمون 2 روز دير كرده بود و من همش ميخواستم براش بي بي چك بگيرم يه جشني راه بندازيم كه ديديم بعله
ژيلي جونمون بعد نمازش رفت دستشويي و ضايع شديم................هههههههههههههههه
خلاصه يكمي كه حرف زديم ديديم بعله
4
تا جيگر خوشگل با يه سيني چايي و آلو خشكه دارن از دور ميان
واي كه چه حالي داد
فدرينا جونمون هم برامون شكلات آورده بود و حسابي مزه داد بهمون
خداييش بعد اون غذاي گرون ميچسبيدا
فقط نميدونم چرا دست كم آورده بوديم.......من كه يادم رفته بود چه جوري ميشه هم نشست......هم كيف رو نگه داشت...........هم چايي رو درست كرد و هم خورد............خداييش دانشجو بوديم چقدر مهارت داشتيما
هههههههههههههههههههههههه

بعد چايي و يكمي عكي دوست جونا كم كم متفرق شدن
تيتي جونم كه بايد ميرفت به اتوبوس برسه
مژگان جونمون بايد زود ميرفت تا شوشو جونش اجازه بده باز بياد
و ژيلي جونمون هم كه داشت ميرفت نيني تازه ببينه
اي جونم ژيلي خوش به حالت
خلاصه اين سه نفر رفتن و ما يكم ديگه نشستيم و از هر دري سخن گفتيم.........خصوصا از در مادر شوهر گرامي و جاري
تا اينكه بقيه دوستامون هم كم كم رفتن
اين سري ياسي و آيرين و ستاره و نارينه خدا حافظي كردن
اي خدا دلم براشون تنگ رفته ها

خوب كيا موندن؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
من و مريمي و سما و فدرينا
خلاصه ما يكمي ديگه نشستيم تا شوشو جونه سما هم برسه و سما جونمون رو هم سپرديم دسته شوشوي مهربونش
فدرينا رو هم سوار تاكسي كرديم و با مريمي رفتيم سوار اوتوبوس شديم و راهي شديم سمته خونه
خوب ديگه اينم از جريان قرارمون
خداييش جايه تك تكتون خالي بودا
راستي يادم رفت سحرناز و پرهام عزيزمون هم رفتن.......نموندن كه...............ههههههههههه
ديگه ساعت 6:40 دقيقه از سما و فدرينا باي باي كرديم و رفتيم سمته خونه هامون

 

پایان یک روز به یاد ماندنی

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (4)

مامانی یاستین
21 اسفند 89 2:45
منننننننننننننننننننم میخوام.....
انشاالله همیشه به شادی عزیزم


انشالله همیشه شاد و سربلند باشی عزیزم
مامان نی نی ناز
21 اسفند 89 22:43
الهییییییییییییییییییییییییی
چه دوستای خوب و نازی ......
انشالله دفعه دیگه همه با نی نی هاشون بیان قرار..... تو دل و تو بغل.
البته منم باید باشما........
نمر 20 به خانم مدیر برای بیان دقیق خاطرات قرار.
نمره 20 به نارینه عزیز بخاطر انتخاب به جا و شیرین این پستها.
نمره 20 به من که دوستای به این خوبی دارم.
ههههههههههههه

شما که همیشه نمرتون بیست بوده عزیزم

مامان ملینا
22 اسفند 89 0:53
پس حسابی بهتون خوش گذشته
از بین همه کسایی که گفتی فقط سفانه رو می شناختم
ایشاا... همیشه به شادی عزیزم



جای همه دوستان خالی

تیناکوشولو
25 اسفند 89 11:07
شلام خاله
وبلاگ ناجی دالی
بی آآآاا به تینا کوشولو هم سل بجن
ملشی


حتما عزیز خاله