شکوفه ی بهار نارنج ... بهدادشکوفه ی بهار نارنج ... بهداد، تا این لحظه: 12 سال و 1 ماه و 1 روز سن داره

خاطرات من و باباش...!

امشب دعام کن ...

1391/3/4 19:14
نویسنده : نانا
373 بازدید
اشتراک گذاری

شکوفه کوچولوی من

دیروز بابایی بهم کادو داد ..... نه همینجوریها !!! کادوی روز زن !! یه ربع سکه !!! کادوش خوب بود ولی بعد از وقتش بود و اصلا مزه نداد !!!! البته میدونیکه مامانی مثل همیشه دله بابا رو نمیشکونه و از خودش خوشحالی زائدالوصف نشون میده !!!!!!!!!

امروز همراه بابایی و شما رفتیم خانه بهداشت ... اولش خانومه کلی غر زد که چرا آخر وقت اومدی ... منم گفتم که من و پسرم خواب بودیم چون !! ههههههههه

وزنت شده 5.700 ماشالله ...... دور سرت هم 40 ..... قرار بعدیمون هم 19 خرداد برای واکسنه دوماهگیته ... وووووووووووووووی .... از همین الان دارم غصه میخورم گلم ... خدا کنه زیاد تب نکنی ... چون شدیدا" گرمایی هستی و با این هوای گرم اگه تب هم بکنی مراقبت ازت سخت میشه .... حالا تا اون روز سعی میکنم خیلی غصه نخورم که جون داشته باشم ...

بعدش هم با بابایی رفتیم فروشگاه ... تمام مدت تو بغلم بودی و منم کمرم داشت میشکست ... بابایی هی میگفت بده من بغلش کنم منم میگفتم نه !! ( از اون لحظه هایی که مامان گیر میده به یه کاری !) کل فروشگاه رو گشتیم و خرید هم کردیم ...بعدشم اومدیم خونه ...

الهی مامان فدات بشه که از موقعی که اومدیم تا الان خوابیدی !! انگار که تمام مسیر رو راه رفتی و خسته ای !!!

ماه رجب هم شروع شده ... و امشب شب آرزوهاست ... لیلِهْ الرغائب ... امسال از روزه گرفتن معذورم ... البته دلم میخواد بگیرما ولی نمیتونم ... ضعف میکنم ... نهایتش تا طهر بتونم تحمل کنم ... انشالله ماه رمضون میگیرم ...

از امشب برات بگم .. هی هی روزگار ... یادته پارسال ... روزه بودم و دلم میخواست شبش تو رو از خدا بخوام ... دم غروب بهمون خبر تصادف خاله معصوم رو دادن و شفای خاله شد تمام آرزوی اون شبم ... خدا رحمتشون کنه ... تک تک لحظه های اونروز یادمه ... برو پست اون روز رو بخون ... چون من نمیخوام یادآوری کنم ... اما امسال ... انگار با اومدنت تو زندگیم دیگه آرزویی ندارم ...خیلی چیزا هست ولی فکر میکنم باید یه چیز بزرگ از خدا بخوام !!! اما بزرگتر از سلامتی چیزی نیست ... پس سلامتی تو و همه ی خونوادم و خونواده ی بابایی تمام آرزوی امشبمه ...

تو هم برامون دعا کن .... دعای تو از همه زودتر اجابت میشه ....

عاشقتم پسر بزرگ مامان !

امروز :: 47 روزته :: 1 ماه و 16 روز :: 6 هفته و 5 روز

آقا بهداد بعد از پیاده روی و خرید !!!

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (6)

خاله ي اميرعلي
4 خرداد 91 22:54
در همه ي صحبتها حرف آخر زيباست
حرف آخر من ديدن خوشبختي تو در همه فرداهاست
دوستت دارم


ممنونم گلم ...
لی لی
5 خرداد 91 2:55
کادوت مبارک نارینه جون
حالا چرا گیر داده بودی خوت بغلش کنی بهداد جونیو
هر روز خوشگل تر میشه ماشالا


ممنونم عزیزم ..
این خصوصیت ماله متولدین شهریوره !!

چشمات قشنگه گلم
لی لی
5 خرداد 91 2:58
مبارک باشه عزیزم
حالا چرا گیر داده بودی خودت بغل کنی بهداد جونیو

التماس دعا


محتاج دعاتون هستم عزیزم
آوين
5 خرداد 91 13:10
دوست خوبم منم دعا كن با اون قلب مهربونت


محتاج به دعات هستم دوست خوبم ... انشالله خدا بهترینها رو برات رقم بزنه
مامان ماني جون
5 خرداد 91 20:35
اي بابا اين از اون حرفا بود به من شش ماه بعد هم يه سكه پارسيان بدن ذوق زده ميشم
بابا تو ديگه كي هستي
ربع سكه رو تحويل نميگيري
ياد سال گذشته رو نكن چون گذشته
راستي روزه چيه ديگه مگه شير نميدي؟
بابا بچه مسلمون رومونو كم كردي
الهي عزيزات سلامت باشن


هر چیزی به موقع خودش خوبه و میچسبه ... البته به جز سکه که همیشه میچسبه !!! ههههههه

حیفه روزه نگیرم ... یه روز درمیون انشالله
فرنوش
6 خرداد 91 18:56
سلام مامان نارینه خوبی؟
ای جانم خاله قربون اون شکل ماهت بشم فرشته کوچولو چقدر معصومانه لالا کردی



سلام عزیزم ... شکر خدا خوبیم
مرسی خاله ی مهربون