شکوفه ی بهار نارنج ... بهدادشکوفه ی بهار نارنج ... بهداد، تا این لحظه: 12 سال و 1 ماه و 1 روز سن داره

خاطرات من و باباش...!

یادداشتی دیگر !

1391/3/10 14:59
نویسنده : نانا
265 بازدید
اشتراک گذاری

شکوفه ی کوچولوی بهار نارنج

اول از همه درباره پست قبل بگم که خوابالو بودنت فقط برای همون یه روز بود !!! تا ساعت 8 شب خواب بودی .. بعدش مامان بزرگ زنگ زد و همراه دایی 2 و زندایی و اناهیتا اومدن پیشمون ... تو هم بیدار شدی و خوابت شد مثل قبلا !! یعنی تا 2 شب بیدار بودی و بعدش هم لالا کردی ... !!!! البته این دو روز یه مزیتی برا من داشت ... اینکه خداروشکر موقعی که خوابت بیاد خودت میخوابی و برای روپا رفتن غرغر نمیکنی !! البته یه وقتایی بابایی بهت حال میده و میزارتت رو پاش !!!! و مامانی رو حسابی حرص میده

روز دوشنبه هم زیاد خوابیدی و مامان رو حسابی نگران کردی ... چون همش فکر میکردم که نکنه مریض شدی !!! چون خودم بیخال بودم و همه ی تنم درد میکرد و دوست داشتم ولو بشم ... و تو هم همینطور بودی ... آخرشم کار به تب سنج و مطالعه ی مقالات مختلف درباره سرماخوردگی شیرخواران و اینا کشید !!! و بابایی هم کلی دعوام کرد که چرا تو اینجوری هستی و میخوای به زور بچه رو مریض کنی !!!

روز سه شنبه سرحال از خواب بیدار شدی ... خاله 1 همراه دختراش اومدن و خاله بردتت حموم ... وای که مثل بلور شده بودی از تمییزی ! بعدشم که مثل همیشه یه چند ساعتی خوابیدی و حسابی لذت بردی ... بعدشم تا صبح چند باری نم دادی !! البته این نشونه ی اینه که پوشکت برات کوچیک شده و باید یه سایز بریم بالاتر ... سایز بزرگترت خیلی بزرگه و توی شلوارات جا نمیشه !!!!!!!! هههههههههههه ... تازشم این بلوز شلوارت که تو عکسه دیگه برات تنگه ... مخصوصا از ناحیه ی شکم !!!

امروزم که خوبیم ... مثل همیشه ... کارامونو کردیم ... شما لالا ... بابایی هم لالا ... مامانی هم برا اینکه ناهار نپزه خودش رو مشغول وبلاگ کرده !!!!!!!!!!! ووووووووووووی که چقدر تنبل شدم !!

میبوسمت فرشته ی بلوری مامان

این آقا بهداد کلا

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (10)

سارینا
10 خرداد 91 19:16
سلام عزیزم
خوبی
قربون قیافه پسرت برم ماشالا چه ناز خندیده
خدا واست نگهش داره


سلام خانومی
ممنونم ...
برات بهترینه رو میخوام از خد ا
خاله ي اميرعلي
10 خرداد 91 23:43
خصوصي داري
سارا
11 خرداد 91 1:32
قربونش برم. چه عشوه ای هم میاد !


داره دل میبره خاله !
الهه مامان روشا جون
11 خرداد 91 2:24
نارینه جون یه چند ماهی دیگه این حساسیتات از بین میره. فکر نکنم هیچ کسی به حساسی من باشه تو بچه داری ولی از وقتی روشا جونم به غذا افتاده خیلی خوب شدم. شوهر منم همش می گفتت بچه به این سالمی انقدر تو منتظر یه چیزی بشه از آخرم میشه.


انشالله که همینطور بشه ... خدا نگهداره روشا جون باشه همیشه
مامان ماني جون
11 خرداد 91 15:25
واي كه غذا پختن وقتي بچه داري چه كار سختيه
من كه بيشتر زنگ ميزدم غذا بيارن
از تنبلي
لباساي ماني جونم كش شلواراش تنگ بود من ميشكافتم


بازم من و شما تفاهم داریم تو این مسئله !!!
مامان گیسو جون
11 خرداد 91 23:17
سلاممممممم عزیزم خوبی ؟
ای جون دلممممممممم قربون خنده هاش
تو که خوبی بابا
من رو یادت نمی آد وقت آپ کردن هم نداشتم و البته ندارم


سلام دوستم ... شکر خدا خوبیم

منم بهداد رو میدم بغل باباییش و میام اینجا ...
من در برابر شما هیچم !!!!
آوين
12 خرداد 91 0:24
سلام خانوم هميشه نگران خوبي ؟؟؟؟
ميگم دكتر آوين هميشه ميگفت پوشك ها شو آزاد انتخاب كنيد تا بچه ها كمتر در معرض عفونت ادرار قرار بگيرن


سلام عزیزم ... شکر خدا خوبیم و نگران !!

حرفسون کاملا درسته ولی با نم دادناش چه کنم !!
مامانی چشم به راه
12 خرداد 91 14:57
سلام دوست من..خدا این تپلی نازوواست نگه داره....راستی با کم خوابی چه طوری؟؟
راستی نی نی من دوباره ازدلم پرکشیدونیازی دیگه پروفایلت ندارم


سلام عزیزم .. ممنونم عزیزم

خیلی ناراحت شدم دوستم ...من بهدادم نذر جوادالائمه کردم... انشالله به حق این روز خودش حاجتت رو براورده کنه

من نمیتونم وارد وبلاگت بشم عزیزم
مامان ماني جون
12 خرداد 91 16:27
بازم منو مسخره كن حالا وقت تولد گرفتن خودت هم ميشه
البته آرزو ميكنم با مشكلات من مواجه نشي


من جسارت نمیکنم عزیزم ... بووووووووووس برات

خدا به خر کنه .. با این تفاهمی که من و همسری داریم !!
مامان ماني جون
12 خرداد 91 16:29
راستي يادم رفت بگم
قيافه رو تو رو خدا
آدم حال ميكنه ها
حالشو ببر ببين خدا چه پسر نازي بهت داده
نباته


هههههههه
مرسی خاله