شکوفه ی بهار نارنج ... بهدادشکوفه ی بهار نارنج ... بهداد، تا این لحظه: 12 سال و 1 ماه و 1 روز سن داره

خاطرات من و باباش...!

یادداشت 147 مامانی برای بهداد

1391/4/1 20:55
نویسنده : نانا
327 بازدید
اشتراک گذاری

شکوفه ی نارنجم

میخوام یه کم از کارات بگم تا یادم نرفته !!
 اول از همه بگم که به لطف مامان بزرگ ( مامانه باباییت ) عادت تنها خوابیدنت رو فراموش کردی و دوباره دوست داری رو پا بخوابی !!! البته فقط موقعی که خوابت بیاد ... 5 دقیقه ای میخوابی ... ولی کل تلاش مامانی بر باد رفت !!!

مامان فدات بشه که انگار اسمت رو میشناسی و از هر طرفی صدات کنیم به همون سمت بر میگردی و این کارت از نظر بابایی خیلی زوده !! با دیدن مامانی یا بابایی توی جمع لبخند میزنی ... به صدای اواز مامانی هم علاقه ی زیادی داری برعکس باباییت !!! به کمد عروسکهات هم همینطور ... و دوتا تابلوی بره ی ناقلا که روی دیوار اتاق خواب هست و از دیدنشون خندت میگیره ... گاهی با صدای بلند میخندی .. الیته بیشتر توی خواب .. یه جوری میخندی که انگار برات جک نعریف کردن ... ههههههههه خدارو هزار مرتبه شکر که خوابت بهتر شده ... شایدم مامانی با تو هماهنگ شده و خودش خبر نداره ...

چند وقتی بود که وقتی گرسنت میشد گریه نمیکردی ... فقط شروع میکردی به دست خوردن ... مخصوصا" صبحها مامانی رو با صدای ملچ و ملوچ دست خوردنت بیدار میکردی ... اما این عادتت کم کم داره به سرگرمی تبدیل میشه ... یه موقع هایی که سیر هم هستی اینقدر با ولع دست میخوری که مامانی عذاب وجدان میگیره که نکنه سیر نشدی !!!؟؟؟ البته یه بار دستت رو گرفتم و جاش پستونک دادم دهنت که خیلی برات جالب بود و با تعجب میخوردیش .. یعنی دوتا مک میزدی بعد منتظر میموندی تا ازش شیر بیاد ... ههههههههههه

چند روز پیش بابایی گذاشتت توی ننوت که اصلا دوستش نداری .... 2 دقیقه اول خوب بود ... اما بعدش پر از جیغ بودی که منو در بیارید ... به نظرم چون از اون تو نمیتونی همه جای خونه رو ببینی خوشت نمیاد ... منم دیدم خیلی خوشت نمیاد زود درت آوردم ... و البته چند تا عکس گرفتم یادگاری !!! حالا هم که عروسکهای تشک بازیت رو وصل کردم کنار ننوت و گذاشتیم دکور اتاقمون بشه !!!

یه آویز موزیکال داری که تازگیها علاقت بهش زیاد شده ... یعنی توجهت جلب میشه و با دقت نگاش میکنی ... وقتی هم اهنگش تموم میشه منتظر میمونی تا مامان دوباره کوکش کنه و اگه دیر بشه نق میزنی !! گاهی هم وقتی خاموش میشه شروع میکنی به حرف زدن باهاش !!!

موقع شیر خوردنت زل میزنی تو چشمای مامانی و پلک هم نمیزنی ... این مقدمه ی ارتباطات اجتماعیته عزیزم !!!

موقعهایی هم که نق میزنی و مامانی نمیدونه چته ازت سوال میکنه ... و وقتی حرف دلت رو میزنه میخندی براش و من اینجوری متوجه منظورت میشم و وقتی همون کار رو انجام میدم تو آروم میشی !!!!!!!! ( شایدم توهمات مامانیه !!)

فعلا همینا یادمه عزیزکم

امروز 76 روزته :: 2 ماه و 14 روز :: 10 هفته و 6 روز

عکسها در ادامه مطلب

بهداد جونی و دست خوشمزه !!

بهداد جونم

 بهداد جونی و پستونک !!

بهداد جونم

 بهداد جونی و تخت دوست داشتنیش !!

بهداد جونم

بهداد جونی و تخت ترکیبیش !

 بهدادجونم

بهداد جونی و آویز موزیکال

بهداد جونم

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (2)

مامان مانی جون
8 تیر 91 21:06
بعید میدونم تو باهاش هماهنگ شده باشی احتمالا خوابش خوب شده
وای بچه حق داره دیگه نمیتونه فضولی کنه


فکر کنم خوابش مرتب شده ... حدس شما درسته !!
حسشو خوب درک میکنیا خاله !!
سفانه
9 تیر 91 2:45
وااااااااااااااااای نانا جونم هزار الله اکبر به پسرت... ماشالله چقدر شبیه مردهاست... کاملا معلومه که یه پسر کاکل زریه.. خدا برات حفظش کنه الهی... مثل پسر ستاره که خیلی معلوم بود مرده هههههههه... چه خوب که عکسهاشو گذاشتی و ما روی ماهش رو دیدیم خانومی.. ببوسش زیاااااد از طرف من....


مرسی عزیزم ... چشمات مردونه میبینه !

ایشالله خودت و خانوادت همیشه سلامت باشید