شکوفه ی بهار نارنج ... بهدادشکوفه ی بهار نارنج ... بهداد، تا این لحظه: 12 سال و 1 ماه سن داره

خاطرات من و باباش...!

یادداشت 22 مامانی

1389/12/28 0:41
نویسنده : نانا
296 بازدید
اشتراک گذاری

نازنینم

دو روزی بود که خونه بابابزرگ بودیم ... وای چقدر سخته خونه بدون صاحبخونه ...همش دل آدم میگیره ... خدا سایه هیچ پدر و مادری رو از سر بچه هاش کم نکنه ...الهی آمین

دلیلشو نمیگم برات .. نمیخوام ناراحت بشی عزیزم

دیروز که با بابایی میومدیم خونه ... کلی ماهی گلی دیدم و دلم خواست .....

 پارسال که بابایی جونت نذاشت ماهی بگیرم !!( میدونیکه  تو سنت ایرانیها ماهی گلی نوروز وجود نداره .. بابا جون شمام که ایرانی با غیرت !!! )

 امسالم هر چی بهش اصرار کردم و هی غش و ضعف کردم میگفت نه !! تا اینکه رفتم سراغ حس پدرانش !!! گفتم نینی گولومون دلش ماهی گلی میخواد ... هههههههه ... گفت باشه براش میخریم !!! ( میبینی چقدر حرفت خریدار داره !!! )

خلاصه  امسال سر سفره هفت سینمون ماهی گلی هم داریم ... البته به لطف شما... دوتا ماهی خوشگل و شیطون ...

امسال مامانی مهربونت ! برای کوچولوهایی که میان خونمون عید دیدنی کلی تخم مرغ رنگی درست کرده ...

حتما دیدیشون !!!

مامانیه دیگه ... داره تمرین میکنه

 

عزیز دلم

کم کم دارم وسایل سفرمون رو آماده میکنم

سفر امسالم با سفرهای دیگه خیلی فرق داره ...با این روحیه حساس.. فقط از خدا صبر میخوام ... خیلی زودرنج شدم ... هر حرفی ناراحتم میکنه ... خدا کمکم کنه تا صبرم بیشتر بشه و لااقل کاری نکنم که به بابایی بد بگذره ...

 

امروز مامانی رفت آرایشگاه ..... خودشو خوجل کرد و اومد ... موهاشم کوتاه کرد .... نه خیلی ولی کوتاه شد ... مهم اینه که بابایی خوشش اومد ... !!

از وقتی هم که از آرایشگاه اومدم تا همین الان که نشستم تا برات بنویسم ... در حال شستشو و تمیز کاری بودم ...همه کارام تموم شد ... همه جا برق افتاد ... همه چیز برای اومدن سال نو مهیا شد ...

امسال از خدا یه عیدی بزرگ میخوام ... هم برای خودم ... هم برای دوستای خوبم ... هم برای خانواده ...

اما قبل از عیدی برای همه کسانی که میشناسم از خدا صحت  و سلامتی میخوام ... تو هم همینو بخواه ... اول سلامتی ... که تا نباشه هیچ چیز بدرد آدم نمیخوره ...

 

 

این شاید آخرین پستی باشه که تو سال 89 برات میذارم ... شایدم نباشه !!!

قول میدم تو اولین ساعات سال نو بیام و برات یه عکس خوشگل از هفت سینی که جات کنارش خالیه بذارم ...

چون مطمئنم .... و به قدرت خدا ایمان دارم که این آخرین سالیه که مامان و بابا کنار هفت سین دو نفری هستن ...

دوست دارم عزیزکم .... دستای کوچولوتو میبوسم ...

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (2)

سفانه
28 اسفند 89 1:14
اااااااااااااااای جونم نانا جون خوشگلم....... مبارک ماهی قرمزهای خوشگلت باشه..... الهی که سال دیگه برات بشه بهترین سال زندگیت و به آرزوهای خوشگلت برسی عزیزم....... برات بهترینها رو از خدای مهربونم میخوام........ میبوسمت


قربونت برم عزیزکم ... انشالله سال خوبی برا همه مامانای مهربون مثل شما باشه
مامان نی نی ناز
29 اسفند 89 14:49
نارینه جونم
پیشاپیش رسیدن سال نو رو بهت تبریک می گم و امیدوارم سال خوبی داشته باشی......
ان شالله امسال سالیه که نی نی خوشگلت رو می گیری تو بغلت ...... و سال دیگه نی نی تو بغل می شینی سر سفره هفت سین.
بهترین ها رو برات آرزو می کنم....
عید خوش بگذره......
خداجون بهترین عیدی دنیا رو به این مامان مهربون بده....... زود زود زود...... آمین


سپاسگذارم.... سال نو مبارک ...