شکوفه ی بهار نارنج ... بهدادشکوفه ی بهار نارنج ... بهداد، تا این لحظه: 12 سال و 1 ماه و 1 روز سن داره

خاطرات من و باباش...!

یادداشت 175 مامانی برای بهداد

1391/7/25 22:02
نویسنده : نانا
392 بازدید
اشتراک گذاری

شکوفه ی بهارم

شنبه : بابایی بعد از صبحانه رفت باشگاه ... دیروز بخاطر تبت بیخیال فرنی شدم ... امروز امادت کردم تا با هم فرنی بخوریم ... اول از همه پیشبندت رو خوردی ... بعدشم قاشق رو از من گرفتی ... بعدشم هر یه قاشق که من میدادم دهنت با انگشت محتویات دهنت رو درمیآوردی ... !!!! بعدشم که خوابت گرفت !!!!!! اینم از فرنی خورانه امروز ... حالا نمیدونم چقدرش رفته تو شیکمت ...

امروز کلا سرحال نبودی ... همش خوابت میاد ... هر بار هم که گذاشتمت رو پا فوری خوابیدی (برعکس همیشه که باید یه ربعی تابت بدم ) ... میگذارم به حساب خستگیت

عصر امروز بالاخره طلسم شکسته شد و مامان نیم ساعتی ورزش کرد ... از دیدن لباسای ورزشیم کلی ذوق میکردی و دست و پا میزدی ... وقتی هم من ورزش میکردم با تعجب نگاهم میکردی ... خدا کنه تنبل بازی در نیارم و بتونم بورزشم !!

یکشنبه : امروز هم خوب فرنی نخوردی ... میدونم حتما یه جای کار ایراد داره !!! منم بهت اصرار نمیکنم که یه وقت دلزده نشی از غذاخوردن ... بابایی ادارست ... عصری هم با کلی پوشک برگشت خونه .. بعدشم که کلی درباره ی گرونی و اینا حرف زد ... دلم گرفت از این اوضاع نابسامان

دوشنبه : بعد از بیدار شدن رفتیم حموم .... بعدشم فرنی خوران داشتیم ... اولین باری بود که بابا فرنی خوردنت رو میدید .. البته بهتر بگم فرنی نخوردنت !!!!!!!!!!!!!!! و کلی غصه خورد و برات حرف زد که : اگه نخوری لاغرو میشی ... ولی تو اصلا گوش ندادی ... حالا روزای قبل میذاشتی قاشق رو تو دهنت بذارم ولی امروز دهنت رو سفت میکردی و روتو برمیگردوندی !!!!!!!!!!!! اینم کار جدید از شما ...

سه شنبه : بابایی رفته اداره ... منم خوابم میاد .. این چند روزی شیرم کم شده ... در طول روز مجبورم وقتی خوابی هم بهت شیر بدم تا گرسنه نمونی و نمیتونم استراحتی کنم و شبها هم تند تند گرسنت میشه و من تقریبا نمیخوابم ... برا همینم صبحها کسلم و خوابالو ... بعد از یه کم بازی کردن رفتیم سراغ فرنی خوردن ... امروز یه کم آب سیب به فرنی اضافه کردم بلکه یه کم طعم بگیره و بخوریش ... نزدیک یه قاشق خوردی .. اونم موقعی که حواست نبود و داشتی کارتون میدیدی مامانی چپوند تو دهنت ... وگرنه که با دیدن قاشق روت رو برمیگردوندی ... بعد از فرنی خوابت گرفت ولی هی غر زدی و غر زدی و نخوابیدی ... فکر کنم دوباره لثه ات اذیتت میکنه که غر غرو شدی ... منم کلافه شدم و نشستم یه عالمه گریه کردم .. تو هم اولش با تعجب منو نگاه کردی ولی بعدش همراهیم کردی و شروع کردی به زار زدن !!! بعدشم دوتایی خوابیدیم !!! عصری بابایی برات سرلاک خرید ... حالا فردا تستش میکنیم شاید خوشت اومد ...

خیلی نگرانم ... نکنه یه وقت شیرم تموم بشه  ... توکل بر خدا

عاشقتم عروسکم

امروز ١٩٣ روزته :: 6 ماه و 7 روز :: 27 هفته و 4 روز

اولین روز فرنی خوردنت

روز دوم فرنی خوردنت !

 

روز سوم فرنی خوردنت !!

 

بازی پدرانه !!!!!!!!!!!!!!!!!!!

پسرم تو کالسکه نشسته

 

پسرم و کتاب مامانش

اینم تیپ پاییزی پسرکم

ماشالله ماشالله ... چشم نخوری ایشالله

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (4)

مامان ماني جون
26 مهر 91 16:09
حتما دستپختت بده
هههههههههههه
وگرنه اولش خوب ميخورن و بعد از يه مدت اذيت ميكنن
چه جوري درست ميكني؟
يه قند بنداز توش شايد شيرين شه بخوره
زياد غصه نخور شيرت ميخشكه ها


حتما بده دیگه !!!!!!!!!

چرا قند بندازم ... شکر میریزم خووووو

فکر کنم شیرم خشک شده ... ای دله غافل !!!!!!
بوی سیب
27 مهر 91 2:31
سلام مامان نارینه...خوبی؟

ماشالله...ماشاالله پسر گلت چه ناز شده!
خدا حفظش کنه!

از طرف من ببوسش


سلام دوستم ... شکر خدا خوبیم

زنده باشی گلم

ممنون
خاله ي اميرعلي
27 مهر 91 16:06
سلامممممممممممممم
اميرعليه ماهم زياد اهل فرني خوردن نبود برعكس باباش!!!!!!
تازه سرلاك رو هم نخورد!!!!! ولي ايشالاه كه بهداد جوني بخوره و مامانشو اينقد ناراحت نكنه چون اونوقت بدون مي مي ميشه!!!
چه عكسهايي اي جوووووونم راستي برام سوال پيش اومد تو عكس بازي پدرانه رو شكم بهداد جوني چي گذاشتين؟
هزارماشاالله چه تيپ خوشملي بدون شك شيك پوش ترين پسمل دنيايي


سلام عزیزم ...

خوب حق دارن بچه ها .. از بس که فرنیشون بدمزست !!!
کو گوش شنوا که گوش بده

هههههههههه باباش توپ گذاشته زیر لباسش !!! بازی پدرانه !

ممنونم عزیزم
مامان گیسوجون
30 مهر 91 0:25
سلام عزیزم خوبی ؟
واییییییییی ای جان تو رو خدا به فکز قلب ما هم باش با این عکس هاش
قربونش برم تپلی خاله
هزار ماشاا... چشم بد ازش دور باشه


سلام خاله جونم
هههههههه لطف داری..

سلامت باشید