شکوفه ی بهار نارنج ... بهدادشکوفه ی بهار نارنج ... بهداد، تا این لحظه: 12 سال و 1 ماه و 1 روز سن داره

خاطرات من و باباش...!

یادداشت 186 مامانی برای بهداد

1391/9/10 23:59
نویسنده : نانا
247 بازدید
اشتراک گذاری

 شکوفه ی بهارنارنج دندوندارم !!

چهارشنبه :بابایی رفت باشگاه و با یه عالمه خرید برگشت ... من سرگرم جمع و جور بودم که دیدم بابایی داره میره بیرون ... گفت میره برات پوشک بخره ... رفتن بابایی همانا و تا ساعت 5 نیومدنش همان !!! وقتی برگشت دیدم برام گوشی خریده ... کلی ذوق نمودم ... قبلا حرفش رو زده بودیم ولی تصمیمی برای خریدش نبود ... دستش درد نکنه ... تا شب سرگرم گوشی بودیم !!!! بخاطر همین هم یادم رفت بهت سوپ بدم !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! سرشب یه سر رفتیم خونه خاله 3 ... خیلی پسر آرومی بودی و با خاله هم حسابی مهربون بودی ... اینم از مزایای مسافرت رفتنت بود  که کمتر غریبی کردی ... شب خیلی سخت خوابیدی و این منو یه کم نگران کرد ...

امروز به لطف بابایی دوباره ضربه خوردی .. البته خطر از بیخ گوشت گذشت ... بابا جان شما رو نشوند روی اپن ... شما هم یهو قل خوردی و سرت خورد به چوب !!! خداروشکر که نیفتادی پایین .. خداروشکر که طوریت نشد ...

پنجشنبه : بابایی رفته اداره ... ماهم بعد از بیدار شدم مثل همیشه بودیم ... امروز حس کردم دندون دومت هم داره در میاد ... به لطف این مسافرت که رفتیم لج کردن رو خوب یاد گرفتی و تا کاری باب میلت نباشه خودت رو ولو میکنی روی زمین و گریه میکنی !!! امروزم مدام این کار رو تکرار کردی ... بعدش که دقت کردم دیدم لثت متورمه ... شیر هم خوب نمیخوردی و من به این نتیجه رسیدم که دندون دومت هم داره درمیاد انشالله ... به هر زحمتی بود غذا پزیدم و منتظر نشستیم تا بابا بیاد ... امشب سوپت رو خوردی ... البته بهتره بگم ماست رو با سوپ خوردی !!! خیلی از طعم ماست خوشت نمیاد ولی امشب خوردیش !!! یکی دیگه از مزایای این مسافرت نون خور شدن شما بود ... نون محلی میدادم دستت و شما هم با ولع تمام میکشیدی به لثت و وقتی خسته میشدی با انگشتای کوچولوت ریزش میکردی !!!!!!!!!!! یه کار دیگه ای که تازگی یاد گرفتی دالی کردنته ... تا مامانی میگه بهداد دااااالــــــــــی ... زودی سرت رو خم میکنی یه ور و میخندی !!!! عاشق این کارتم و تمام خستگیم رو در میبره ...

جمعه : خدا روشکر امروز هم سوپت رو نوش جان کردی .. بازم با ماست !!! از نظر من که ایرادی نداره .. مهم اینه که تو سوپ بخوری !! ولی بابایی میترسه سردیت کنه ... بازم بنظر من سوپ خوردن مهمتره !!! سردی رو میشه چاره کرد ... بعدش بابایی یه نیم ساعتی تو رو نگه داشت تا من باخیال راحت یه کم به خودم برسم و یه کم پرچینها رو سروسامون بدم !!! بعدشم غذا و اینا بپزم ...  امشب یه تیکه مرغ آبپز دادم دستت تا مثلا بخوریش ... ولی با دقت تمام ریش ریشش کردی .. دست گلت درد نکنه ماااااااااااااااادر

چند روز دیگه موقع چکابته و من از الان دلهره ی وزن گیریت رو دارم ...

عاااااااااااااااااااااااااشقتم عروسکم

جمعه .... امروز 238 روزته :: 7 ماه و 22 روز :: 34 هفته تمام

بفرمایید عکس

 

ماشالله

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (7)

مامان ماني جون
11 آذر 91 16:03
گوشی نو مبارک
ههههههههه
اینم از مزایای شمال رفتن بود ها
بابا ضربه گیر براش وصل کن
الهی دندونش راحت در بیاد
میگم یادته گفتی اون گوشتی رو که مانی میک زد چه کارش کردی؟‍!!!
با اون مرغی که بهداد ریش کرد یه الویه درست کن
هههههههههههههههه
اینقدم حرص وزنشو نخور مانی من نسبت به دو ماه پیش یه گرم هم وزن نگرفته بود
قیافه اتو قربون بره خاله
بوسسسس


سلامت باشی .. ایشالله قسمت شما بشه ... هههه
فکر کنم باباش این کارارو میکنه که همینقدرم هم بچه رو نسپرم بهش ( نانا خبیث میشود !!)

ههههههههه مرغه رو با دستماله زیرش انداختم دوووووووووور ... چندش !!

حرص که میخورم .. ولی سعی میکنم گریه نکنم !!
لی لی
11 آذر 91 23:42
به به مبارکـــــــــــــــه
هم دندونای گل پسرمون
هم گوشیه مامان خانمی
چقدرم شیرین کاری یاد گرفته
اینطوری باشه هر چند وقت یه بار که برین مسافرت هنرمند میشه بچمون


ممنونم عزیزم .. سلامت باشید

این نشون میده که اکسیجن !! که زیاد بشه مغز رو راه میندازه ... هههههههه
عسل
12 آذر 91 17:21
ای جونم چه زود کفگیر به دست شده
حالا یکی نیس بگه تو سبد اسباب بازیها چی میخوای کوچولووو

هزار ماشاله به گل پسر

راستی گوشیت هم مبارککککککککک


آره بچم از قاشق فراریه ولی با کفگیر حسابی کیـــف میکنه !!
ممنونم عزیزم
مامان ماني جون
15 آذر 91 15:22
مرسی نانا جونم
ما خوبیم فکر کنم دعاهات زود اثر کرده


خداروشکر ... دعاهام گیراستاااااااااااااااا

هر چی میخوای بوگو تا دعا کنم !! هههه
سارینا
15 آذر 91 16:22
سلام عزیزم
گوشی نو مبارک باشه


سلام دوستم

سلامت باشید
مامی آوید
15 آذر 91 22:26
مبارکه دوندونای بهداد پسری....
خوشحالم که غذا خوردنش بهتر شده...امیدوارم وزن گیریش هم خوب باشه توی اینماه...البته من معتقدم مهم اینه که تنشون سالم باشه...وزن خیلی مهم نیست...همینکه روی نمودار باشن خوبه...نه؟


سلامت باشید عزیزم ...
بهتر شده بود !! الان بازم همونجوری شده ..هههههههه
حرفتون درسته کاملا .. سلامتیشون مهمتره ...
مامی آوید
15 آذر 91 22:29
عکساش خیلی جیگرن...قربونت برم پسر نازنازیمم...دختر منم کلی واسش بوس فرستاد...


ممنونم خاله جونش ... سلامت باشید
ببوسش خانوم کوچولو رو