شکوفه ی بهار نارنج ... بهدادشکوفه ی بهار نارنج ... بهداد، تا این لحظه: 12 سال و 1 ماه و 1 روز سن داره

خاطرات من و باباش...!

یادداشت 187 مامانی برای بهداد

1391/9/15 23:58
نویسنده : نانا
262 بازدید
اشتراک گذاری

شکوفه ی نازم

شنبه : بابایی ادارست .. ماهم از صبح فقط بازی کردیم با هم .. اونم بازیهای کاملا سالم!!! ... یه بازی که خیلی خوشت میاد اینه که مامانی حواسش نباشه و تو موهاشو بکشی !!خنثی بعدش من بگم آخ آخ آخ و تو موهامو ول کنی و بخندی !!!!!!! بعدشم که از موهام خسته میشی میری سراغ مماخم ... اینقدر میکشیش که قرمز و لبو میشه !!!! نمیدونم میخوای باهاش چکار کنی >> حالا خوبه مماخم بزرگ هم نیست !!!چشمک ... بعدشم که با خرس و پنگوئنهای بادیت سرگرم شدی و هی دولا میشدی دم خرسی رو نگاه میکردی !!! امروز سوپ نخوردی .. شیر هم درست و حسابی نخوردی ... امشب موقع خندیدنات متوجه  سفیدیه دندون دومت شدم .. امروز و فرداست که سر بزنه و خیالمون راحت بشه ...

عصری بابای که اومد یه کم به هم ریخته بود .. قراره یه تغییراتی توی کارش پیش بیاد ... انشالله بدون مشکل حل بشه ...

یکشنبه : بابایی صبح زود رفت دنبال کاراش ... دیشب هی وول خوردی و تقریبا نخوابیدی ... یه وقت بیدار شدم دیدم داری با بابا بازی میکنی .. ساعت 11 بود !!! ... بعد از صبحانه بابایی گفت پرده ها رو بشوریم ... قبل از سفر قرار بود شسته بشن که نشد و امروز بابایی تصمیم گرفت که پرده بشوریم ... در یک حرکت سریع پرده ها باز شد و روی زمین ولو شد ... اصلا بابایی مهلت نداد من بخوام مخالفت کنم ... چون اصلا حالش نبود !!! خلاصه که امروز بشور و بساب داشتیم ... از ساعت 12 تا3 مشغول نم انداختن و شستن و وصل کردن پرده بودیم ... بعدشم یه جاروی درست و حسابی و یه طی کشیدن و بعدشم که دوش گرفتن من و حمام کردن تو ... بعدشم ولو بودن تا شب !!!!

دوشنبه : دیشب خوب نخوابیدی ... برا همین هم همش کسلی ... دلت میخواد مامانی بغلت کنه ... تا بغلت میکنم سرت رو میذاری رو شونم و برا خودت آواز میخونی ... منم دلم کباب میشه برات !! ... بغل بابایی رو هم قبول نداری !!! لثت باز شده و احتمالا تا فردا دومین دندونت هم نیش میزنه ... خونمون حسابی به هم ریختست ... از بیخوابی دیشبت کلافه ای ..منم همینطور ... همش دور خودم میچرخم تو خونه ولی دستم به کار نمیره !!! ساعت 3 بود که همینجور ولو بودم رو زمین و با تو بازی میکردم که یهویی زنگمون رو زدن و دیدم  مامان بزرگه ! ... خدا بدونه با چه سرعتی لباس عوض کردم و وسایل تو پذیرایی رو چپوندم تو اتاق خواب !!!!!!!! هههههه ... مامان بزرگ برات یه عروسک آورده بود ... جایزه ی دندون درآوردنت ... هههههههه ... وجه نقد هم برا شیرینی دندونت داد ... بعدشم قرار شد هروقت دندونت نیش زد برات آش بپزیم ... البته وسایلش رو از قبل گرفته بودم ولی وقت پختنش رو نداشتم !!! بعد از رفتن مامان بزرگ بابایی تو رو خوابوند منم خوابیدم .... دوساعت !!!!!!!! چقدرم مزه داد ... بعدش دیگه هر دومون سرحال بودیم و بابایی خسته بود نیشخند...

سه شنبه : دندون جدید مبارک ... بالاخره راحت شدی ... خداروشکر که برای این دندونت هم خیلی اذیت نشدی  .. البته فکر کنم نصفه شب دندونت دراومد !!! چون یهویی راحت خوابیدی !!!!!!!! خداقوتت بده عزیزم .... تو دوهفته دوتا دندون ... اونم بدون غذا خوردن ... ههههههههه ... ... امروز از صبح تو ذوقم ... شعرمون روهم عوض کردیم و همش میخونیم (( ای پسره دو دندون !!! نرو سراغ قندون >>)))

عصری بابایی لوازم آش پزون رو برد خونه مامان بزرگ .. فردا ایشالله برات آش میپزونیم ...

یاد نوشت : دومین دندونت پیشین پایین راست ... در 242 روزگی دراومد ... مبارکت باشه ..

چهارشنبه : دیشب هم خوب نخوابیدی .. همش در حال وول زدن بودی ... منم بیخواب کردی !! صبح ساعت 10 بیدار شدیم و تا صبحانه بخوریم و بریم خونه مامان بزرگ ساعت 11 بود ... آش جا افتاده بود !! خاله 3 هم اونجا بود ... بعدشم خاله 1 و دخترا اومدن ... بعدش هم شوهر خاله ها و دایی 2 ... دایی 1 رفته شمال و خاله 2 هم نتونست بیاد ... دور هم یه آش خوشمزه نوش جان کردیم ... دست مامان بزرگ درد نکنه ... شما هم که حسابی آقا بودی ..البته تا وقتی که کسی بهت نزدیک نمیشد ...نیشخند... بعدشم که کلی شیرینی جمع کردی ... تا ساعت 5 بودیم ... بعدش بابایی اینا یهو تصمیم گرفتن که شب کباب درست کنن ... بعدشم رفتن دنبال بساط کباب و اینا ... ما هم کلی با خاله اینا حرف زدیم .. شما هم خوب بودی ... چون یا تو بغل من بودی یا بابایی !!! تا شام بخوریم و بیاییم خونه ساعت 10 بود ... بعدشم که یه کم بازی کردی و خوابیدی ...

هنوزم یه کم لثه هات درد داره انگار ... چون از روی لپت لثه هات رو میخارونی ...

الهی مامان فدات بشه که خیلی خیلی صبوری ...

عاااااااااااااااااااااشقتم پسرک دو دندون دار من !

چهارشنبه : امروز 243 روزته :: 7 ماه و 27 روز :: 34 هفته و 5 روز

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (4)

مامی آوید
17 آذر 91 14:11
مبارک باشه دومین دندون بهداد جونی..آش دندونی رو هم که بسلامتی پختین ...نوش جون..
امیدوارم بقیه ی دندوناشم به راحتی دربیان...آوید من که هنوز در حال لثه سفت کردنه و همینطور آب دهنش میره...هنوز دندون درنیاورده...
این بهدادی خیلی جیگره هاااااااااااااا...بازم عکس بذار نارینه جون


ممنونم خاله جون ... جاتون خالی .. خیلی خوشمطه بود آشش
ایشالله دندونای دختر طلا هم راحت در بیاد .. هر چی دیرتر بهتر ... گناه دارن طفلکیها ...
لطف داری دوستم ... چشم عکس هم میذاریم
مامان ماني جون
17 آذر 91 15:36
دومین دندونتم مبارک فسقلی
پوست مامانتو بکن خیلی منو مسخره میکرد
میبینی چه شیطونی هایی میکنه تازه اولشه
از تمیزی خونه نگو که دلم خوووووونه یه لحظه مانی نمیذاره تمیز بمونه تازه موقع جارو برقی کشیدن هم میگه بده من جارو کنم امروز فرداست که جاروی بیچاره بسوزه
راستی یه سر بیا مانی رو ببین


مرسی خاله جون

آره والا ... تازه اوله شیطنته !!

واااااااا ... خوب بده جارو بکشه بچمون ... جارو هم سوخت که سوخت !!!!
سمانه مامان پارسا جون
18 آذر 91 17:04
مروارید خوشگلت مبارک بهداد جون
مامانی روی ماهشو ببوس


سلامت باشید خاله ی مهربون

چشــــــــــم دوستم
مامان ماني جون
18 آذر 91 20:29
پاسخ به نانا هوس پیتزا کرده:
اول:چون از وقتی تو دلم بود تا الان که ور دلمه دیگه حداقل هفته ای یه پیتزا رو دیده این دفعه که دیگه یه پیتزا بزرگو دید و زبونش وا شد
دوم: بله بلد هستن و دوره اش رو دیدن
سوم:تا رو شونه
چهارم:مردونه
اگه سوال دیگه ای داشتین در خدمتیم
میگم میخوای مانی بیاد جاروتو بسوزونه تا قیمت دستت بیاد و اشکتم در بیاد
بابا ما فقیریم همینم به زور خریدیم

یه بوس بزرگ برا خود خود خودت .... ممنون که جوابمو رو دادی .. امشب میتونم بخوابم ... فظولیم خوابید !!

هههههه قیمت جارو رو خوب گفتی ... تا چند ماه پیش دعا میکردم یخچالم بسوزه یه نو بخرم .. دیروز که قیمت یخچالارو نگاه کردم دعام رو عوض کردم ... !!!!