یادداشت 34 مامانی
دلبندم
این چند روز کمر درد بدی داشتم ... بابا جونتم برام استراحت تجویز کردن ... یعنی یه جورایی بخور و بخواب بودم !!!
الان خداروشکر بهترم ... دکتر جونم گفت فقط ضعیف شده کمرت ... باید استراحت کنی ...
اینم کار خدا جونمه ... تو این روزا که منو بابایی اضافه کاری داریم ... باید اینجوری بشه
الانم بی اجازه اومدم پیشت ... خوب چند روزی بود پیشت نیومده بودم ... دلم هواتو کرده بود...
چیز خاصی برای گفتن ندارم
یه وقتی هست .. چیزی تو ذهنم نیست که بخوام برات بگم ... یه وقتی هم هست .. از بس فکر و خیال تو سرمه نمیتونم چیزی برات بنویسم ...اصلا نمیدونم از کجا شروع کنم ... پس چیزی نمیگم ... چون این چند روزمون به روزمرگی گذشت ...
فقط خواستم بهت بگم که مامانی توی هر حالی به فکرته ...
دوستت دارم عزیزکم
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی