شکوفه ی نارنجم آمدی جانم به قربانت ولی چرا اینجوری !!! ؟؟؟ از روز جمعه برات میگم .... مامانی چند روزیه منتظر علائمی از بودن یا نبودنته .... آخه هنوز نشونی از نبودنت نیست ... دیشب تصمیم گرفتم برای سحر که بیدار شدم ب.ب.چ بذارم ... اینو بابایی پیشنهاد داد .... اینو بگم که سحر قبل از زنگ ساعت بیدار شدم !!! ساعت 3 بود اما دلم طاقت نداشت .... پاشدم و تست رو انجام دادم ... جواب منفی بود !! ... ب.ب.چ رو انداختم تو سطل آشغال و مشغول گرم کردن سحری شدم ... بابایی بیدار شد و سحری خوردیم ... من خوابیدم و بابایی هم بعد از یه چرت خوابیدن راهیه اداره شد ... ساعت حدودای 11 بود که زنگ زد و جواب ب.ب.چ رو ازم پرسید ... منم گفتم منفی بوده .... امروز رو ...