یادداشت 24 مامانی
نازنینم امروز اولین مهمونام اومدن ... مهمون که چه عرض کنم ... صاحبخونه ... بابابزرگ و مامان بزرگ قدم رنجه کردن ... خدارو هزار مرتبه شکر ...انشالله هیچوقت سایشون از سرم کم نشه عزیزکم ... نینی خاله ستاره این ماه نیومد ...منم حالم گرفته شده... انشالله که هرچه زودتر بیاد و دل خاله رو شاد کنه ... الهی آمین امروز یه چیزی برام پیش اومد که جالبه برات بگم از کنار اپن آشپزخونه رد میشدم که حس کردم یه بوی بدی میاد ... چند باری رفتم و برگشتم ولی منشا بو رو پیدا نکردم ... اول فکر کردم که شاید سبزه هام باشن که خودشونو خراب کردن !!! اما دیدم نه .. اون بیچاره ها صحیح و سالمن ... همینجور کارگاه بازی درآوردم تا دیدم که ... چشمت روز بد ...
نویسنده :
نانا
0:48