یادداشت 51 مامانی
شکوفه ی بهار نارنج من وااااااای که چقدر هوا گرمه ... آسمون پر از ابره ها ولی یه قطره هم ازش نمیافته !!! بخاطر همینم دم داره هوا ... منم که میدونی اصلا تحمل گرما رو ندارم ... کولرمون رو خیلی وقته راه انداختیم ولی من نمیذارم که بابایی روشنش کنه ... دوست دارم هوای آزاد و طبیعی بهم بخوره .. نه سرمای مصنوعی ... به همین خاطر هم در اتاقمون همیشه بازه ... وبابایی هم کلی حرص میخوره که زشته ... بیخیال بابایی تصمیم قطعی خودشو گرفته .. هرچند من بهش پیشنهاد دادم که پیش یه دکتر دیگه هم بریم .. ولی میگه دکترم منو قانع کرده که جراحی برام بهتره ...حالا هرچی که به روزای جراحی نزدیک میشم دلهره ام بیشتر میشه ... هر چند به روی خودم نم...
نویسنده :
نانا
18:12